1

مرد در خیابان (@ ش.ش / جا. ش )


مرد در خیابان  (@ ش.ش / جا.ش ) اصطلاحی است برای اشاره به انسانی که در  دانشسرا درس نخوانده است و با  مفاهیم علومی  بطور رسمی آشنایی تفصیلی ندارد.

این اصطلاح، اصطلاحی کمکی برای صورت دادن برخی محاورات علومی است. مرد در خیابان، لزوماً معنای منفی و بدی ندارد. آگاهی های درست مرد در خیابان در اصطلاح ما به  مفهوم عرفی  و  فطرت  که اصطلاحی  معرفت شناختی ، جامعه شناختی و رسانه شناختی است، نزدیک است. مثلاً ممکن است مرد در خیابان، مفهوم جرم و  وزن را یکی بپندارد یا مثلاً تفاوت مفهوم زمان در فلسفه و فیزیک را درک نکند و… ⇐ اگر مرد در خیابان، آن دو را بدرستی تمییز دهد (مطابق مفاهیم  دانشسراییتمدن (اصط.رجاء در معرفت شناختی) رخ داده است. ارتقاء دانش جامعه، تمدن است.


 




قسمت سوم:مقایسه مفهوم عرفی و علومی

فهرست مطالب را اینجا بخوانید.

مقایسه این دو دسته مفهوم

مفاهیم علومی چنان که گفته شد، به کهکشانی از اجرام سماوی که در جایی جمع شده­، شبیه اند و تمایل به توازن و تعادل دارند. این مفاهیم عمدتاً از گزاره­ های تصدیق شده (یا در حکم تصدیق) به وجود آمده­ اند و در مجموع،  یک تصور علومی را شکل می دهند (به همین دلیل آن را گزاره پرچانه  یا Prolix نامیده ام) مثل مفهوم ‏«آب» که در حالت کلی خود از همه ی سبد دانسته های بشری در مورد «آب» ساخته شده یعنی هر چه بشر درباره ی آب می داند و در سپهر معرفت به شکل نسخه بروز داده است.

اجزاء بسیار این مفهوم در علوم گوناگون، بنابه مقاصد، روش، حاجت و… پیکربندی می شود. (اگر چه علوم خودشان در تعامل با هم این مفهوم را در سپهر معرفت ایجاد کرده اند، در واقع سپهر معرفت برای هر علم، بسان بانکی است که افراد زیاد در آن پول می گذارند و آن را با افزوده و  بهره -ی کاری که بانک با پول کرده- برمی دارند)

بنابراین، بنابه نظرّیه ­ی ما، مفهوم «آب» کهکشانی بسیار عظیم و مهیب و با شکوه است و در همان آغاز انسان کنجکاو را هم تشویق می ­کند (که بیا من را بشناس) هم به لطیف معنا تحقیر می ­کند (که غموض من بسیار است) و هم به رقص می آورد (که تسبیح من و وجد من را ببین و تابع شو: یسبح لله ما السموات و الارض: هر چه در آسمان و زمین است با خدا عشق ورزی می کند) و این همان سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ/فصلت/53) است که حبیب در نامه اش به بشر  فرمود.

این مفهوم علومی، با مساعی جمعی عالمان در سپهر معرفت حاصل می شود و حسن اختلاف و مباحثت ایشان و بویژه شاگردی کردن در محضر امام، در رشد این مفهوم و  مکاشفه جمعی کمک زیادی میکند و شرکت در این خوش­گذرانی جمعی را آسان و شیرین می نماید. غیبت امام، کل سپهر معرفت را نسبت به اکثری معارف بالای سپهر، دچار انزواء نموده است.

اما علوم، براساس اهداف و روش­ ها و مقاصد خود، گزاره های خود را کم یا زیاد، از این کهکشان عظیمه، برمی گزینند و تفکیک می ­کنند تا بتوانند بکارشان برسند. اما در هر حال سرکشی مدام به آن مفهوم جمع الجمعی و سپهری هم لازم شنان می شود. بویژه امروزه که دیگر علم در کتاب ها نمی گنجد (چرا؟بنابرین مفهوم علومی‏، اصولاً پر جزئیّات و سرشار از نظریّه است.

اما اصل در مفاهیم عرفی بساطت است. اما تحلیل آنچه واقع می ­شود در محاوره با مرد در خیابان (که قاعدتا مفهوم علومی را نمی ­داند) نیاز به حوصله ­ی دیگری دارد.

تنویر یکم

گاهی مفهوم علومی‏ یک پدیده، از مفهوم عرفی اش فاصله ی زیادی پیدا می ­کند. این  ما را متمایل می کند تا میان آن دو قائل به مباینت شویم.  مثلاً مفهوم برق  و الکتریسیته در نظر انسان تازه آشنایی که امروز و اینک با این پدیده مواجه شده و صرفاً دانسته مثلاّ با زدن کلید، لامپ روشن می شود و مفهوم آن، در ذهن دانشمندی که الکتریسیته را از بنیان و با بررسی در چندین علم، شناخته است، تمایز بسیار دارد.

گو اینکه در حوزه ی مفاهیم علومی‏ هم، گاه ‏کارگرفت ابزارهای پژوهشیِ کارآمدتر، موجب چنان تحوّلی می شوند که میان آن دو مفهوم (علومی‏ پیشین و علومی‏ پسین) داوری به مباینت را بر می انگیزد، مثل تعریفی که از ستارگان یا وضعیت (کره ی) زمین در کیهان شناسی داشتیم (پیشین) و داریم (پسین)

تنویر دوم

مفاهیم علومی‏ در اثر فراگیرشدن آموزش و بسط رسانه­ های جمعی می تواند مفاهیم عرفی را تغییر شکل دهد و مرد در خیابان را قادر سازد که تا حدّ قابل اعتنایی از مفاهیم علومی‏ بهرمند شده و بتواند با ارباب آن مفهوم، اجمالاً مفاهمه بهتری صورت دهد.

تنویر سوم

اتفاق بسیار عجیبی که ممکن است میان این دو دسته مفهوم رخ دهد، این است که عالمان یک علم، پس از پژوهش بسیار دریابند، همان مفهوم عرفی که نزد مرد در خیابان است،  از مفهوم علومی‏ آن­ ها مضاهی تر، کارآمدتر و مفیدتر است! مثل اینکه مرد در خیابان به دلیل فطرت پاکش یا دستیابی و تمتع اش از یک منبع بهتر مثل تعالیم انبیاء بطور ناخودآگاه، توانسته باشد با دردسری بسیار کمتر آن معرفت را برای خود فراهم کند! گفتنی است، مصادیق این مورد، نزد عالمانی که روش ­های مصطلح علوم تجربی و مانند آن را در کاوش حقایق و قواعد، موجب راهیابی کامل می دانند، بیشتر قابل پیگیری است.

هرگاه مفهومی علومی‏ برای مرد در خیابان قابل درک شود (به علت گسترش رسانه ها و آموزش و…) به همان میزان، به اصطلاح ما «تمدن» رخ داده است و هر گاه  برای عالمان کشف شود که مفهومی عرفی، نزد مرد در خیابان، قیمتی تر و ارزشمندتر از مفهوم علومی‏ بوده (یا بگو در نهایت مفهوم علومی‏ سر از مفهوم عرفی در آورده) در اصطلاح ما  «فطرت» رخ داده است (بنابراین، تمدن و فطرت، در این جا اصطلاحات  معرفت شناختی ­اند)

محل بروز مفاهیم 

 محل حدوث مفاهیم علومی، سپهر معرفت بشری است. سپهر معرفت ، همانجاست که مفاهمات و مباحثات منازعات بشری صورت پذیرد. اما سپهری که مآلا مورد بحث ماست، سپهر معارفی است و آنجا است که  مباحثات و مراودات عالمان  در مورد مفاهیم علومی، صورت می­گیرد.

سپهر، جسمی دارد و روحی. جسم سپهر همان رسانه­ها هستند. نه رسانه به ما هو  رسانه. بلکه در حالی که متلبس به احتوای مفهوم اند (احتواء در آن ملحوظ است). مانند سخنان، کتاب­ها و…و  انحاء آن بسیار است. جسم سپهر را در اصطلاح خودمان «نسخه» می­نامیم و گونه های نسخه را بزودی بیان می­داریم.

روح سپهر، همان علوم و اندیشه­های شایع  موجّه است که موجهیّت و شیوع آن مانع مشمولیت ظنون و فرضیات و اقوال شاذ و نادر نیست. چرا که حضور این­ها در سپهر، هم شایع­اند هم مقبول.

اما جسم سپهر و روح آن به هم موثر میافتند آنگونه که روح سالم در بدن سالم است و نیز روح سپهر در شاکله­ی جسم و انتخاب نسخه موثر است.


⇐  قسمت چهارم: محل حدوث مفاهیم علومی/ مبحث رسانه (نسخه)

فهرست نظریه معرفت رجاء





فهرست تفصیلی مطالب رساله ی شناخت رجاء

فهرست مطالب

–      مقدمه

–    قسمت اول: چیستی معرفت

مهمترین نکته در مساله ی شناخت

–     قسمت دوم: تقسیمات مفهوم

–      الف) مفهوم علومی‏، مفهوم عرفی

–      وجه مشترک

–     قسمت سوم: مقایسه این دو دسته مفهوم

–      تنویر یکم

–      تنویر دوم

–      تنویر سوم

–      قسمت چهارم:محل حدوث مفاهیم علومی/ نواع نسخه/  مبحث رسانه (نسخه)

–       قسمت پنجم: انواع نسخه

–      مفهوم تصوری و مفهوم  صدیقی

–      فصل دوم: تحول شناسی فهم

–      اقسام انواع تحول معرفت به حسب استقراء

–      فصّ یکم: توضیح اقسام تحوّل فهم

–      قسم اول: تحوّل به نقیض

–      اناره

–      قسم دوم: تحوّل تاییدی

–      قسم سوم: تحوّل تضعیفی

–      قسم چهارم: تحوّل افزایشی

–      قسم پنجم: تحوّل پیرایشی

–      قسم ششم: تحوّل تعمیقی

–      قسم هفتم: تحوّل بالجغرافیا

–      قسم هشتم: تحوّل همسانی

–      قسم نهم: تحوّل ناهمسانی

–      قسم دهم: تحوّل بالمنظر

–      قسم یازدهم: تحوّل بالتفصیل

–      قسم دوازدهم: خروج از ناخودآگاه به خودآگاه

–      ایضاح

–      فصّ دوم: حدود و لحاظ جریان اقسام تحوّلات

–      تذکّر یکم

–      تذکّر دوم

–      تذکّر سوم

–      تذکّر چهارم

–      تذکّر پنجم

–      تذکّر ششم

–      فصّ سوم : علت وقوع تحوّلات در معرفت بشری

–      تبصره­ ی یکم

–      تبصره­ ی دوم

–      تبصره­ ی سوم

–      تنویرٌ ضروریٌ

 

400px-broom_iconاین فهرست نیازمند تمیزکاری است.




قسمت اول: چیستی معرفت

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل الطیبین الطاهرین

  ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها

دیباچه اندیشنامه رجاء را اینجا بخوانید.

فهرست مطالب را اینجا بخوانید

 

مقدّمه

چیستی معرفت

1. معرفت یا شناخت گاه به علم گفته شود به معنای دانستن، که علم، اصلاً حضور شیء نزد شیء دیگر است. چه آن شیء، مدعی حاکویت چیز دیگر باشد (مانند صورت ذهنی حاکی از امر دیگر مانند صورت سیب در ذهن که حاکی از سیب بیرونی است)  چه نباشد (در علم حضوری که خود معلوم نزد عالم حاضر است مانند علم نفس به تشنگی  یا به خود اینک اش) حالِ نفس در اسناد، گاه تصدیق یقینی است گاه ظنی و هر یک را علم گویند. اما علم واقعی در این مقام حداقل مرتبه تصدیق را می طلبد.

علم، به معنی دانستن و فهم چیزی، لزوما مضاهی متن هستی و ذات معلوم نیست و لو گاه انکشاف بسیاری را موجب می شود. (مانند علم نفس به خودش که علم و عالم و معلوم یکی است) بلکه حضور شیء نزد عالم است. اما عالم معمولا با صورت اشیائ دمخور است و جان مطلب و نگرانی تطابق صورت و عین و صدق حاکویت است.(علوم حصولی) و چون حاکویت در میان آمد، حکایت ها برساخته شد

 2. و علم (معرفت) گاه به یک شاخه از علوم گفته شود (مثلاً علم فقه، ریاضیات، طب و…) علم به این معنا آن است که برای تبیین گسترده ی یک موضوع و بررسی عوارض ذاتیه آن  یا به غایتی حکیمانه گزاره های بسیار را با روشی معقول و خرد پسند گرد هم آورده باشد. مقوم معرفت، به این معنا نه یقین است و نه تضاهی با واقع بلکه  «روشمندی» تجمع  مفاهیم علومی است که یا غایتی را تقریباً بیرون خود برآورده می­ کند یا موضوعی را توضیح می ­دهد. و شامل ظنون معتبر و تجارب مفیده و اجراء و ترتیب اثر به احتمالات معقول  می شود که هر یک به حجیت بناء عقلاء یا عقل و  شرع استحکام  یافته اند.

اما  معرفت شناسی یا همان فلسفه علم بررسی احوال موالید علم و معارف و علوم است که در وعاء آدمیان رخ داده است و چنانکه گوییم این خاندان موالید را سپهر معرفت  نامیم و ظهور و تجلی آن در نسخه است چونانکه شرح دهیم. پس معرفت شناسی بررسی متفقهانه احوال سپهرمعرفت است  و نظریه المعرفه گزارش متفقهانه و عالمانه از سپهر معرفت است و میان معرفت شناسی و فلسفه علم فرقی نیست عندنا .

 

معرفت که در وعاء  ذهن و جان آدمی جایی گیرد  به تنوع قلوب و عقول و انگیزه ها و زوایای دید و … ایشان مراحل و مراتب و تنوع می پذیرد و این احوال،  احکام و احوال سپهر معرفت است. پس  متن هستی اگر  در مقابل نفس زکیه ی عالی مرتبه ی نبی اکرم  صلی الله علیه و آله  و سلم قرار گیرد، به اعلی و اکثر مرتبه ی ادراک، درک و فهم می شود و اگر در برابر این بنده ی عاصی واقع شود به مرتبه ی دنیّه ی این عبد جانی ادراک می شود.چنانکه بگوییم، مفهوم عرفی سهلی دارد و اما اعظم عوایص فهم است در مفهوم فنی. و برای شرح همین معنا ناچاریم از تقدیم مقدمات.

 

سپهر معرفت (ش.ش) عبارت است از کهکشانی نرم افزاری که «همۀ دانسته های بشر» کم یا زیاد، در آن حضور دارد و شامل همه نسخه ها و فحواهای علمی در رسانه ها (به معنای عام) و دانسته های جمع الجمعی بشر می شود. مثلا وقتی می گوییم: “علوم بشری”، یا “آنچه تاکنون بشر به آن دست یافته” و نظایر آن … درباره ی  سپهر معرفت سخن می گوییم.  سپهر معرفت جسمی دارد و جانی. جسم آن همین حاملان معرفت اند: کتاب ها، سخنان عالمان و آنچه دانش را رج می زند و مسطور می کند (رسانه ها و صورت جسمانی علوم : نمادها و الفاظ) جسم معرفت در فرهنگنامه و اندیشنامه رجاء نسخه نامیده می شود.

 

مهمترین نکته در مساله­ ی معرفت

مهمترین نکته در مساله ی معرفت، محدودیت قوای ادراکی بشر است. چه از نظر جهاز شناخت و چه به این جهت که اسیر زمان است (که برخی از جهاز ادراکی اش زمانی ­اند) و چه به این جهت که اسیر مکان و تصورات محیطی است و چه از آن جهت که محدود به مرتبه ی وجودی بالفعل خویش است و چه از آن جهت که قوای خیال و غضب و شهوت و مرکبات این­ها، برای متعلّم عل سبیل نجات، پیرامون آن شیطنت هم می­کنند. بجز این محدودیت، مشکله دیگر آن، عدم امکان معرفت اکتناهی است ذاتاً، چرا که فهم یک قطره آب مثلا، مستلزم ادراک خدای تبارک و تعالی است به تمام. چون قطره آب، شعاع خالق است  در تکوّن به مخلوقیت و نهایت فقر.   پس فهم اکتناهی پدیده­ ها، در وعاء آدمی نگنجد به استحاله مظروفیت نامتناهی در ظرف که از جهتی تناهی برای آن محتوم است.  به عبارت دیگر سعه ی وجود انسان کمتر از آن است که به درک اکتناهی نایل آید و این همان است که گفتیم و این مغزای مطلب است  ونه همه ی آن.

این بزرگترین مشکل را به گونه ی دیگر نیز می توان تقریر کرد: حقایق امور به حدّی ژرف­ اند که غوص فطانت آدمی به آن نایل نمی شود. بنابراین تباین نسبی دلالت و عدم  تضاهی (کاشفیت تام) صور ذهنیّه با اعیان، حقاًّ و حاقاًّ مشکله ­ی اصلی معرفت نیست، که این سخن متهّم به مصادره ی به مطلوب است.مشکله همان است که بیان کردیم (محدودیت ادراکی بشر و اگر خواستی بگو + ژرفنای بی انتهای حقایق)

به بیان دیگر دستیابی به ادراکات مضاهی، چه به قالب گزاره درآیند یا نه، مستلزم ظفر و اختبار کامل از کنه اشیاء است و این معنا، مستلزم احاطه­ ی علمیّه ­ی کامله به علت العلل، تعالی شأنه است. چرا که اشیاء عالم مرتبه ای از اراده ی حضرت حق­ اند و حال آنکه غوص اکتناهی مستلزم کشف تام و تمام  مراتب معلوم است و این از کسی صادر می شود که علمش به علت العلل نیز کامل بوده و نسبت معلول ها را به طور کامل درک کرده باشد و این  از مختصات حق تعالی است. الحاصل  مشکله معرفت، این است که ما خدا نیستیم و این اصلا مشکله نیست و خیلی هم خوب است، اگر انسان بندگی خداوند تبارک و تعالی  کند. لیک تفطن به آن برای انسان ناسی مشکل است و تعهد به آن از انسان عاصی ، مستلزم بندگی و ادب و تواضع و تبعیت انبیاء و بوالفضولی نکردن در معارف وحیانی است؛ چونانکه بیان کنیم.

 

اگفتاوردلحاصل  مشکله معرفت، این است که ما خدا نیستیم و این اصلا مشکله نیست و خیلی هم خوب است، اگر انسان بندگی خداوند تبارک و تعالی  کند. لیک تفطن به آن برای انسان ناسی مشکل است و تعهد به آن از انسان عاصی ، مستلزم بندگی و ادب و تواضع و تبعیت انبیاء و بوالفضولی نکردن در معارف وحیانی است

 

 مشکل اشتقاقی دیگر معرفت، بسنده کردن غیر حکیمانه به یک فهم بشری و کامل پنداشتن آن است و دیگر شاک بودن در احکام  بیّن و بیّنات علوم حقّه  و رسالات انبیاء بدلیل بیماری ذهن یا دل، یا ولع  بی ادبانه در کسب علم و مانند آن ،که کاری نابخردانه و بیمارانه است. این بسندگی نیز به رهزنی جنود جهل باشد. مانند عجله، تسرّع، تکبّر،… امّا قناعت و رضا نیز در غوص  و استفهام و استنطاق عالَم، لازم است و بوالفضولی همه جا قبیح است و این جا هم هدایت خداوند را می­ طلبد و علم و کمال سالک کفایت نکند.

در هر حال آنچه از مجاری متعارف معرفت (حس، عقل  و الهام و شهود) برای انسان حاصل می آید، مشمول احکامی است که در این رساله قصد داریم به آن بپردازیم.

اما قبل از خوض در بیان آن احکام، ناچاریم به تبیین برخی مبانی خود در تبیین و تفسیر علم و علوم بپردازیم. توجه به این نکته ضروری است که آنچه ذیلاً می آید مستلزم ابداع اصطلاح بوده و بنابراین رساله ما مشتمل بر اصطلاحاتی است که در معانی خاصی بکار آمده و با پاره­ای معانی لغوی و اصطلاحی، در دیگر کاربردها، هم معنا نیست.  این اصطلاحات را در فرهنگنامه رجاء، بطور مجزا آورده ایم.

 

 

صفحه بعد⇐ قسمت دوم  تقسیمات مفهوم

فهرست مطالب⇔

بازگشت به دیباچه




اصلاحیه های حوزه های علمیه در یک نگاه


سخن یکم

الف. «روزآمدسازی حوزه­ های علوم اسلامی» مجموعه فعالیت­ های فکری و عملیاتی هدفمند و کارسازی است که بتوان به بوسیلۀ آن رسالات حوزه را نخست بطور نظری و تفصیلی، متناسب با شرایط منطق ه­ای و جهانی، تعریف کرد و سپس علمیات آن را در نظام­ های گوناگون حوزه اجرائی نمود.» پس «روزآمدسازی» دربردارندۀ دو بخش نظری و عملی است و در هر حال لازم است حوزه، یک «وفاق و همگرایی نسبی» در تعریف ماهیت و حدود آن وجود داشته باشد، تا مفاهمه و گفتگو پیرامون آن ممکن و سودمند شود.

ب. رسالت حوزه های علمیه، بسیار والاتر و فاخرتر از صِرف آموزش و پژوهش است. زیرا شالودۀ آن برپایه یک جهان­بینی جامع و برگرفته از دو منبع بزرگ «قرآن و عترت» پی­ریزی شده است. شاید با عبارتی فشرده بتوان گفت رسالت حوزه «فرآوری انسان» است. این فرآوری شامل، تولید علم و تعلیم و تعلم آموزه ­های اسلام و برجان نشاندن آن آموزه ­ها در ذهن و ضمیر دانش­ پژوهان و نیز گستردن  این تعالیم برجان نشیننده، در گستره جوامع بشری است. بنابراین قیاس حوزه ­های علمیه با دانشگاه ­هایی که اینک در جهان وجود دارد، نادرست است و اگر چه وجوه مشترک بسیاری هم میان همۀ مراکز آموزشی و پژوهشی وجود دارد و شکل هنجاری همه مراکز آموزشی باید رو به «فرآوری انسان» باشد.

ج. حوزۀ علمیّه، بطور توصیفی و هنجاری شامل نظام­ هایی است: «نظام معرفتی» ، «نظام آموزشی» و «پرورشی»،  «نظام مالی و معیشتی»، «نظام تبلیغی» و… هر یک از این نظام­ ها، در سازوکاری که در همۀ نهادهای آموزشی رایج است، بر هم «تأثیر همکنشی» بسیار دارند.

دست­کم امروزه، در مراکز هم ­خانواده با نهاد حوزه (مانند آموزش و پرورش، دانشگاه و…) «نظام آموزشی» خواه­ناخواه، برآمده از یک «نظریّۀ معرفت­شناختی» است. خواهیم گفت که شاید این نظریّه، «ارتکازی و تکوینی» باشد و شکلی مدون و خودآگاه نیافته باشد. اما بدون داشتن نوعی نظریه و رویکرد به «معرفت و علم و انسان و…» یک «نظام آموزشی» پاینده و پویا نخواهد بود و سرانجام در پستوی ذهن طراحان و کارگزاران آن «نظام آموزشی» این نظریه، اگر چه ناقص، زاده می­ شود و  به اشتراک گذاشته می­شود و کارساز می ­افتد.

در توضیح «ارتباط همکنشی» این نظام­ های چندگانه باید گفت که «نظام آموزشی» خود، اندک­اندک، بر «نظام معرفتی»، در همکنش می ­شود و آن را ترمیم و بهینه می ­کند. حتی همان نگرش ارتکازی نیز در ناخودآگاه، مرمت شونده است و بهینه می ­شود. اگر چه دربارۀ خود آن و مرمت­ های آن، گفتگوهای روشمندی رخ ندهد. یک «نظام­ آموزشی» در دل یک نهاد آموزشی، درصدد کارآمدسازی خود برمی ­آید و به همین رو، به ناچار ارزیابی می ­شود و ترمیم آن به ترمیم «نظام معرفتی» می ­انجامد.

از سوی دیگر، هر نهادی از «نظام مالی و معیشتی» خود تاثیرات بسیار گسترده و ژرفی می­پذیرد. در پی وابستگی مالی یک نهاد به نهاد دیگر، در اجزاء ریز و درشت و سوگیری­ های آن نهاد، جریانات موجه و ناموجهی شکل می ­گیرد که گاه یک نهاد را از تعریف و نقش اولیه­ اش به کژکاردهایی ماهوی سوق می ­دهد. البته عالمان دین از آغاز نسبت به این «نظام مالی و معیشتی» حوزه، حساسیت­ های لازم را داشته­ اند و تا انجا که مقدور بوده این نهاد مقدس را از وابستگی به دیگر نهادها، مستقل نگه داشته اند و اگر چه لازمۀ آن  تحمل ریاضت و نارسایی­ های بسیار بوده است. دست مریزاد.

«نظام تبلیغی»، نیز بطور آشکار، مشروب از «نظام معرفتی» و «نظام آموزشی» است چنانکه گفته­ اند «از کوزه همان طراود که در اوست» فعالیت مبلغان و فرهنگ ­گذاران، برای خودِ آنان، پند­آموز است و یک روند خودارزیابی را به جریان می ­اندازد و درپی، فرآیندی شکل می ­گیرد که مبلغان متاع بایسته و شایسته تبلیغی خود را از «نظام معرفتی» و «آمورشی» با کفایت­تری را  مطالبه می ­کنند و تعامل همکنشی در این ضلع نیز محصَّل و معنادار می ­شود. گو اینکه تغییر در مناسبات انسان­ ها و کشف تازه­ ها در ساحات جهان ذهن و عین بشری نیز، همین مطالبات را گسترده ­تر و به­سامان­ تر می ­کند؛ تا مبلغان کار خود را بهتر به انجام برسانند.

«نظام تربیتی» حوزه اما شکوه و والایی ویژه ­ای دارد. بدون سامانه و فرآیند تهذیب و تزکیه، انسان، فرآوری نمی ­شود. این بخش همان بخشی است که حوزه های علمیه را جان روح و می د­مد و عالمان دین را در مسیر رسالت انیبا قرار می ­دهد. حوزه، بدون این بخش، کالبدی بی­جان و بلکه ناخوشآیند است؛ چرا که خود دیگران را به  تزکیه و شستن جان فرامی ­خواند و اگر خود در کار تطهیر مناسب تراز خود نشود، بهتر است نه باشد و نه فرابخواند.

اما این نظام هم، در همکنش با بخش­ های دیگر است. تهذیب جان، بدون علم کافی و وافی به آموزه های دین، در تراز عالمان دین، ممکن نیست، این «نظام آموزشی» با کفایت است که ژرفای معارف اسلامی را در پهنۀ خداشناسی، انسان­شناسی، فقه و اخلاق و آموزه ­های بلند قرآنی آشکار می ­کند و سالک الی الله راه را نه از روی گمان و تخمین بلکه از روی علم و برهان می ­پویاند. پس «نظام تهذیب» و سیر وسلوک، خود، خواهان «نظام آموزشی» توانمند و با کفایت و روزآمد است. اخلاقی زیستن بدون دانش روزآمد، پایا نیست.

از سویی در فرآیند تهذیب جان، طهارت و طیبت سفره معاش و پاک­ نهادی و به سامانی «نظام مالی و معیشت» نقش جوهری دارد. با خورش های ناپاک، نه دین را می­توان خوب خوانش کرد و نه راه آن را می ­توان پویید.

از دیگر سو، تهذیب جان اشراقات را رونق می­ بخشد و خواهیم گفت که همواره زایش و افزایش علم؛ در دامن اشراق رخ می ­دهد. اشراق «نظام معرفتی» را طراوت و گسترش می ­دهد و از این دو «نظام آموزشی» سرشارتر و مایه دار می ­ گردد. اگر چه علومی هم در نهان­خانۀ قلوب می ­روید و عالمان چون محرمان راز را بجویدند برای آنان می ­گویند و نجواها سیسنه به سینه گسترده می­ شود و «نظام معرفتی»  را فربه تر می ­کند.

د. یقیناً در یک اثر پژوهشی نمی ­توان بطور بایسته و  شایسته به کار تبیین و پیشنهاد درباره همۀ نظام­ های حوزه پرداخت. گو اینکه دیدگاه نگارنده این است که بیشترین ضرورت برای نوآمد و روزآمد شدن حوزه متوجه «نظام معرفتی» حوزه است. بهینه شدن «نظام معرفتی» ، دانش عالمان دین را در ترازی شایسته ­تر قرار می ­دهد و این شایستگی خود را به سرعت در «نظام آموزشی» نمایان می ­کند. اگر چه این دو، تا حد بسیاری به هم وابسته و پیوسته­ اند. باید هر یک زیر و بال و پر یکدیگر را بگیرند تا پیش بروند. «نظام معرفتی» برای ارتقاء خود نیازمند بهینه شدن نظام آموزش است. اما همیشه تغییرات در پدیده­ های درهم پیچیده، با همین همداستانی­ ها به پیش می ­رود.

«نظام مالی و معیشتی» حوزه، حدنصاب­ هایی دارد. مثلاً نباید نهاد روحانیت را وامدار نهاد اقتصاد و سیاست کند. همچنین باید طیبت و طهارت لازم را داشته باشد و هرگز به زندگی تجملی و فراتر از میانگین رو ننهد. اما پاسخ به اینکه این نظام باید اندیشناک چه پویش ­ها و کفایت­ ها باشد، در گرو سازوبرگی است که «ارتقاء معرفتی، آموزشی و تبلیغی» مطالبه می ­کند. مثلاً امروزه حوزه ­های علمیه باید از رسانه­ های جمعی و شبکه­ های ماهواره­ ای برخوردار باشند یا افزار آموزشی بهتری را در اختیار بگیرند و تعاملات گفتمانی بسیاری با مردم جهان داشته باشند و…

از دیگر سو، طلاب و روحانیان نیز مانند عموم مردم، در شهرها و کلان شهرها در تنگنای زندگی ماشینی امروز زندگی می ­کنند و تنگناهای جدید عصر «فراصنعت» ایشان را مانند همه مردم در برمی ­گیرد. زندگی شهری و ماشینی، جسم و روان انسان را در شرایط به جز زندگی روستاها و… قرار می­دهد. عاقلان و عالمان و عقلاء همه برای رهایی از این تنگناهای ناخواسته و آوار شده، چاره جویی­ هایی کرده ­اند و که در بسیاری راهکارها همه ناچار از آن­ایم. مثلاً ورزش در برابر رکود حاصل از زندگی ماشینی و ارتباط مستمر با طبیعت در برابر زندگی میان غول­ هایی به نام آپارتمان­ ها و شهرهای شلوغ و  پر از رودخانه­ ای از اتومبیل­ های غران… همۀ مردم در این تنگناها که بیشتر نتیجۀ کم خردی و حزم اندیش نبودن آدمیان است، در حال فشرده شدن هستند و همه برای رهایی از آن راهکارهایی خردمندانه (و گاه نا­بخردانه) در پیش گرفته­ اند. اما راهکارهای عاقلانه و خداپسندانه بسیاری هم هست که اتفاقاً سازمان­ های آموزشی جهان آن را سرلوحه قرار داده­اند و دانش­پژوهان خود را که سرمایه های اجتماعی هستند، به­سرعت از تنگناها رهایی بخشیده ­اند تا کارآیی آنان کاسته نشود. از آن جمله، تامین امکانات ورزشی و تفریحی و جانِمایی مکان­ های آموزشی در محیط­ های سرسبز و در همسایگی طبیعت و… این­ ها تدابیر عقلائی و علمی و مشروعی است که نمی ­توان آن را به قیاس زندگی پنجاه سال پیش جدی نگرفت. اگر یک مرکز آموزشی و پژوهشی نتواند خود را در این میان، ناوبری و راهبری کند، چگونه می ­خواهد برای انسان امروز نسخه بپیچد؟!

بدون فعالیت ورزشی و حد لازم ارتباط با طبیعت و تفریحات سالم و مفرح زندگی از روال سلامت روانی خارج می ­شود و پر کردن کمبودها در این حوزه با «معنویت و استقامت روحی» اگر چه یک نسخۀ اضطراری و اخلاقی درستی باشد اما در نگاه مدیریتی و طراحی یک نهاد آموزشی نگاهی مغالطه انگیز و غیرحرفه­ ایست. گاهی پاره­ای ادراکات معنوی و آسمانی ما، ما را در تحلیل درست و عینی مدیریت زمین به خطا می ­اندازد. نباید فراموش کرد نسخه­ های «سیر و سلوکی» را نباید به جای «نسخه مدیریتی» پیچید و به صِرف روحانی بودن، نمی ­توان از روال متناسب با شرایط زمان دور شد. گو اینکه روحانیان در برابر خانواده خود نیز تکالیفی دارند و بنا نیست تنگناهای خودپذیرفته را به نسل خود تحمیل کنند.

انسانِ بیمار، دانش و راهبرد بیمار تولید می ­کند و یک موسسه و نهاد آموزشی بدون امکانت تفریحی و ورزشی، بیمار و ناقص است و این بیماری در روان، خط تولید علمی آن را تحت تاثیر قرار می ­دهد و اتفاقا این بخشی از اضلاع نهانی است که عالمان دین باید به آن توجه بیشتری کنند. گاهی این تنگناها برای طلاب و روحانیان سخت­ تر و جانکاه­ تر هم هست. ورزش­ های گروهی و نشاط بخش برای روحانیان بسیار کارسازتر است.

این­ ها همه «نظام مالی و معیشتی» متناسبی را مطالبه می ­کند. فراموش نکنیم اینک که باید سرزمین­ های بسیاری را با معارف اسلام آباد کنیم و عقب افتادگی­ های بسیاری را جبران کنیم، باید بگوییم، بیمار کسی نیست که رخی زرد دارد بیمار کسی است که توانایی و بهره وری لازم را ندارد. نباید در بهینه­ سازی حوزه دچار احتیاط ­های نابجا و استخاره های طولانی شد.

نتیجه اینکه نظام های مالی معیشتی، معرفتی و آموزشی به ­هم ­پیوسته و در حال همکنشی مداوم ­اند و باید با نگاهی کارشناختی و متناسب با دانش و شرایط زمان، آن­ها را بهینه کرد.

ه. نگارنده بر این باور است که اگر چه حوزه در همه پهنه ها، نیازمند ترمیمات و تکمیلات شتابان و اما حکیمانه است؛ اما ترمیم «نظام معرفتی»  آن به نوعی اولویت دارد. اگر چه اولویت هر بخش دیگر نیز قابل دفاع است. مثلاً شاید کسی بگوید اتفاقاً ابتدا باید «ناسوت حوزه» را مرمت کرد و به سرعت امکانات ورزشی و تفریحی و ­معیشتی آن را توانمند کرد. این هم دیدگاهی قابل دفاع است. گاهی جسم جماعتی بیش از جا­ن­شان نیازمند تقویت است و توقع کارایی بیشتر از «ناسوت نابسامان» نابخردانه است.

به نظر می ­رسد، پیش کشیدن بحثی دازدامن و طولانی در باب اینکه بهینه کردن کدام یک از این چند نظام اولویت دارد، خود چالشی وقت­کُش است. همۀ این سازه ­ها باید به سرعت مرمت شوند تا حوزه بتواند رسالت الهی و انقلابی خود را در برابر اسلام و امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و انقلاب با شکوه اسلامی انجام دهد. در هر حال، این اثر از مبحث معرفتی آغاز کرده است.

و. نگارنده ابر این باور است که ترمیم و بهینه­ سازی «نظام معرفتی» حوزه نیازمند یک «نظریۀ معرفت شناختی» است. البته این نه فقط در حوزه معرفت و تولید علم، بلکه در همه ساحات علمی و عملی، نظریه حرف اول را می ­زند. نظریه ­پردازی البته مخاطرات خود را دارد. به نظر می ­رسد گاهی نظریات به جای اینکه بال باشند، وبال می ­شوند و زندان ذهن  و اندیشه می­ گردند. اما این حکم کلیت ندارد. حداقل در زمینه معرفت­ شناسی تولید علم ما نیازمند نظریه معرفت شناختی نوین و کارساز هستیم.

نگارنده این مقالات، در پس سال­ ها پژوهش، دیدگاهی در این حوزه فرآهم کرده است که آن را در حد یک «نسخۀ آزمایشی» به آستان پویندگان و ایده­ پردازان پیشکش می ­کند تا دست­ کم بتواند بیشتر زمینه اندیشه و همکاری فکری را فراهم کند.

 بنابراین این نگاشته در کار تبیین نظریّۀ نگارنده در حوزۀ مباحث فلسفۀ علم و معرفت­ شناسی است. علی القاعده این نظریّه باید دربردارندۀ یک «تبیین سازوار» برای پاسخ به پرسش­ هایی کلان در حوزۀ علم باشد. پرسش­ هایی از این دست که: آیا ساختار و شاکلۀ مفاهیم علم و هر شاخۀ علمی چگونه است؟ عالمان، علوم را چگونه  بنا می ­کنند­ و آن را می ­پردازند؟ چه تعاملات و داد و ستدها و تاثیرات همکنشی میان علوم و مفاهیم وجود دارد؟ این تعاملات را چگونه می ­توان توضیح داد؟ آیندۀ علم چگونه ارزیابی می ­شود؟ علم انسانی چیست؟ علم انسانی اسلامی چیست و چه تعریفی دارد؟ چگونه فرآوری می ­شود؟ با توجه به تعریف انسان از دیدگاه اسلام، کمال علم چه تعریفی دارد؟  این کمال چگونه محقق می­ شود؟

ولی دغدغۀ این جمله کاوش­ ها این است که بتوانیم اولاً به، دیدگاهی مدون برای فرآوری علم انسانی اصیل[1]، دست یازیم و ثانیاً به چاره­ جویی هایی سازوکارشناختی برای سازوار و روزآمد کردن حوزۀ علمیّه بپردازیم تا حوز ه بتواند در ترازی شایسته و پویا این چاره­جویی­ ها را در خود پدیدار کند و پی بگیرد.

ز. از دیدگاه ما، علم انسانی اسلامی یکسره معنادار و دارای مصداق است. چرا که مفاهیم بنیادین هر شاخه از علوم انسانی، شاکله و آرایش متناسب با  همان مفاهیم را در علم تسرّی می ­دهد. جهان ­بینی­ ها هم در پیکره­بندی علوم انسانی (و غیر آن) نقش بسیار دارند.

معارف اسلامی که برگرفته از منبع عقل و نقل (کتاب و «سنّت») است، فاخرترین و بنیادی­ترین تعاریف را برای عالم و آدم بر عرش معرفتی بشری نشانده است. معارفی که اگر چه خود در پرتو دانش­ های نوین­، تر و تازه می ­شود، ولی در برابر تازه­ های دانش بشری، ناطق، راهنما، ساختارساز و سرنوشت­ ساز است. این سرنوشت­ سازی، همۀ ابعاد تمدن و فرهنگ جامعه دینی را دربرمی ­گیرد و در نظر دقیق علمی، تا جایی كه جزء کوچکی را به حال خود وانمی­ گذارد.

اگرچه این لایه ­ای ساده و آشکار از پدیدۀ علوم اسلامی است. انسان مؤمن به مثابۀ متعلم، معلم و مولّد علم از طرفی و به مانند خلیفه و ولیّ خدا، در انسان خردورز و دانشمند دانشسرایی [2] (اصط.رجاء) خلاصه نمی­ شود. انسان در پرتو عبودیت و بندگی به چنان مرتبه ­ای می­ رسد که به اذن الله بر جهان پادشاهی می ­کند و اراده اش در ارادۀ الهی ذوب می ­شود. نفس او آیینه ه­ای چنان نورخیز و غماز می ­شود که بقدر تاب و توان بشری بر حقایق آشنا و ناآشنای هستی اشراف یافته و بلکه باذن الله، سیطره تکوینی پیدا می ­کند.

در تربیت و سلوک اسلامی، نه تنها انسان، بلکه جامعه اسلامی هم حالت منتظره­ای بس فاخر دارد. جامعه­ ای  که امت است، امتی که امام دارد و چونان عشق و معرفت و اخلاق در آن موج می ­زند و چنان معطر است که انسان امروزه، برای تصور آن بجز شاگردی در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بویژه امام مهدی، باید خیلی لطیف و سفته شود، تا لمعات نازک و ظریف آن را به رشته تصور درآورد.

در این روزگار باید عالمان علوم انسانی درآغاز این ندا را از انسان بی­نوای امروز بشنوند و با ترنم این انسان شناسی فاخر قرآنی آشنا شوند تا اصلاً شایستگی معاینه انسان را داشته باشند (ولی دریغ که در امر شایع موجّه جهانی این­گونه نیست)

به نظر نگارنده به همان سیاق که مراتب عالی برای انسان قابل تحصیل است، علوم انسانی اسلامی فاخر  نیز قابل فرآوری است و یکسره کفایت تبیین و تدبیر همۀ شوون بشر را دارد. علوم انسانی اسلامی بسرعت، با حضور خود در محفل علوم موجود، به علوم و اندیشه ­ها  می ­تابند و راه نورانی شدن آن را به آن می ­نماید.

ولی برای این مهم، باید در باب فرآوری علم نظریّه ­ای منسجم ارائه کنیم تا بتوانیم توضیح (توصیفی و هنجاری) این معانی را در سطوح مختلف به آستان علوم دانشسرایی امروز تقدیم کنیم. ادامه دارد…


جستارهای وابسته


پانوشت

[1]. مراد همان علم انسانی اسلامی  است.

.[2] دانشسرا (اصط. رجاء) محلی است حقیقی یا مجازی اما رسمی و معتبر و شناخته شده که در آن متعلم (دانش پژوه) درس می­ خواند، پژوهش می ­کند و تربیت می ­شود و عالم ربانی در آن تدبیر و سیاست دارد. دانشگاه­ ها و حوزه­ های علمی مصداق ناتمام یک دانشسرا هستند. برترین دانشسرا، دانشسرایی است که «امام صادق» علیه السلام، بنیان نهادند. نگا.فرهنگنامه رجاء؛ ورودی دانش­سرا، 1394. (hamid-rajaei.com)


 




انزواء (ش.ش/ رسا. ش)

انزواء (ش.ش/ رسا. ش) اصطلاحی معرفت شناختی و رسانه شناختی است.

♠ در معرفت شناسی، وضعیت و نسبتی است میان علوم و فهم ها. چه در تصور(ات) علومی از یک پدیده باشد و چه نسبت میان چند  علم  باشد. این وضعیت و نسبت را می توان این گونه توضیح داد: اگر یک علم (مثلا) در تعامل با سایر علوم رشد و تکون نیابد و با آن داد و ستد نداشته باشد، در وضعیت انزواء بسر می برد.

معمولا علومی که از مغرب زمین وارد بوم‌سازگان (گرته برداری شده از اکوسیستم) معرفتی جهان اسلام شده اند، نسبت به معارف اسلامی و قرآنی منزوی هستند. یعنی زیر آفتاب آن نروییده اند. (نگا. تولید علوم انسانی اسلامی) نمودها و آثار مخرب زیادی از این انزواء حاصل می شود. مثلاً در حالت انزواء علم روانشناسی، در موارد بسیاری نسبت به  دستورات مهم اسلامی بی تفاورت یا نادان می ماند. مثلاً احتمالاً بر تاثیر یوگا یا مدتیشن بیش از تاثیر ذکر و طمانینه قلبی تاکید می ورزد.

مثال دیگر برای انزواء معرفتی، تفرق میان علوم و دور افتادگی آن ها از هم و نتیجتاً زاده نشدن علوم کل نگر tttاست. علم طب سنتی پزشکی سنتی یا طب سنتی توسط سازمان بهداشت جهانی چنین تعریف می‌شود: طب سنتی مجموعه‌ای است از دانسته‌ها، مهارت‌ها و اعمال که بر پایه نظریه‌ها، باورها و تجربه‌های بومی فرهنگ‌های مختلف است، خواه که قابل شرح باشد یا نباشد، که در بهداشت و نیز پیشگیری، تشخیص، بهبود و مداوای بیماری‌های جسمی و ذهنی مورد استفاده قرار می‌گیرند دستورات اسلامی سلامت، آثار قرائت سوره های قرآن و دستورات سلامت در علم بهداشت و طب جدید، همه نسبت به هم کم یا زیاد در وضعیت انزواء هستند. گو اینکه شاخه های دیگر طب  مانند طب سوزنی، طب کوبه ای ،همسان درمانی ( هومئوپاتی)  یک روش درمانی است که باتحریک دستگاه ایمنی بیمار با داروهای هومئوپاتی،مزوتراپی عبارت است از وارد کردن گروهی از مواد فعال بیولوژیک با سوزن‌هایی بسیار ریز به داخل پوست و سایر روش ها در حالت عدم انزواء می توانند فرآیند تشخیص و درمان را بهبود بخشند.

انزواء علوم می تواند بسیار زیانبار باشد. مثلا علم اخلاق و تعلیم و تربیت، نباید فارغ از مسایل مربوط به برخی بیمارهای جسمی مانند تغذیه، کم خونی، اختلالات هورمونی، مزاج شناسی، مسکن شناسی (مبحثی که در کتاب قانون بوعلی به آن پرداخته شده است) و اقلیم شناسی،  و هر انچه از نظر فیزیولوژیک بر عملکرد خلقی تاثیر می گذارد بی تفاوت و منزوی باشد.

 ♠اما انزواء در رسانه شناسی، اختلال در ارتباط  اشخاص و پیام های آن ها است. مانند اینکه عده ای زبان همدیگر را نفهمند یا در ارتباط آن ها اختلال باشد ⇐ نسبت به هم در حالت انزواء قرار دارند. گاهی دو نفر در کنار هم از هم منزوی و گاه از هم دور و نامنزوی هستند. گفتگوی تمدنی و گفتن و شنیدن و مفاهمه، استفاده ار رسانه های جمعی، تارنماها و شبکه های ارتباطی با کمترین کژکارکرد می تواند درمان این انزواء باشد.


 

84_12952

توجه: این انزواء با  عزلت، که یک راهکار  سیر و سلوکی و اخلاقی است، اشتباه گرفته نشود.

 


Warning_UploadText نباید در همسخنی علوم، روش شناسی علوم را به هم ریخت. برخورد عوامانه در مورد مساله ی همنشینی علوم، آسیب های زیاده زده است. مثلا در علم فقه، مناطات احکام  در غیر مستقلات عقلیه، با مسایل علمی (تجربی) قیاس و محک زده نمی شود. تفسیر به رآی آیات قرآن کریم، تخمین های نابجا، اشتباه گرفتن نسخه های بارش فکری/آزمایشی/پیشنهادی با گزاره های محکم و… نیز از آسیب های همنشینی علوم با همدیگر است. البته اگر عالمان با هم همنشینی های رو در رو  و طولانی داشته باشند این مشکل نیز برطرف می شود.(اختلاف -آمد و شد- علماء امتی رحمه)


 

برای مطالعه بیشتر نگا کنید اصلاحیه های نظام آموزشی و نیز ساختاری حوزه های علمیه (بخش آینده پژوهی طلوع مهر)