1

«ایران به آتش می‌کشد، خاموشی تاریخ را» (با صدای سالار عقیلی)

ایران به آتش می‌کشد، خاموشی تاریخ را / هوشیار پایان می‌دهد، مدهوشی تاریخ را
ایران به شوق زندگی، در مرگ رویین تن شده / مرد و زنش تلفیقی از، ابریشم و آهن شده
ایران پر است از عاشقان، این گنج‌های بی‌شمار / مرزیست پر گوهر ولی، با رنج‌های بی‌شمار
در بند بنشانم ولی، از بند‌ها آزاد شو / قلب مرا ویران کن، با خون من آباد شو
ما قرن‌ها پای وطن، پیدا و پنهان مانده‌ایم / ما پای فرهنگی کهن، با نام ایران مانده‌ایم
ایران به آتش می‌کشد، خاموشی تاریخ را / هوشیار پایان می‌دهد، مدهوشی تاریخ را
ایران به شوق زندگی، در مرگ رویین‌تن شده / مرد و زنش تلفیقی از، ابریشم و آهن شده
ایران پر است از عاشقان، این گنج‌های بی‌شمار / مرزیست پر گوهر ولی، با رنج‌های بی‌شمار
ایران به آتش می‌کشد، خاموشی تاریخ را / هوشیار پایان می‌دهد، مدهوشی تاریخ را
ایران به شوق زندگی، در مرگ رویین تن شده / مرد و زنش تلفیقی از، ابریشم و آهن شده




تصنیفی از محمد اصفهانی

بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد

ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد

کسایی که تو این دنیا حساب مارو پیچیدن

یه روزی هرکسی باشن حساباشونو پس میدن

عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تسکینِ پرستیدن تجارت نیست

سرِ آزادگی مردن ته دلداگی میشه

یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه

کنار سفره خالی یه دنیا آرزو چیدم

بفهم آدمی یک عمر بهت گندم نشون میدن

نذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه

خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی‌بخشه

کسایی که به هر راهی دارن روزیتو میگیرن

گمونم یادشون رفته همه یک روز میمیرن

جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم

همه یک روز میفهمن چه جوری زندگی کردی