مقدمه
این نگاشته گزیده ای از اندیشنامۀ رجاء است و با این نیت در اینجا درج شده تا نظریه معرفت شناختی رجایی با سایر نظریاتی که در این حوزه مطرح شده، خلط نشود. چرا که در این میان، مشابهت هایی وجود دارد و این مساله موجب ذهن اندازی هایی می شود. از جمله اینکه گمان شود این نظریه همانا یکی از آن ها است. بویژه اینکه در نظریه رجاء، بدلیل اعتقاد به تحول پذیری گستردۀ فهم بشری و سخن از تعامل و داد و ستد علوم ممکن است گمان شود این نظریه همان دیدگاه قبض و بسط تئوریک شریعت است. چنین نیست. مگر اینکه کسی با فلسفه علم بیگانه باشد و یا در این حوزه، آموخته و کارآزموده نباشد. در ایران عزیز، گاهی و به ندرت هستند این ملامتگران بیکار که به جای تامل، مثل تفنگی که بی جهت شلیک می کند، زود داوری می کنند. نظریه معرفت شناسی رجاء نه آن است و نه نظریات دیگری که ذیلا به آن اشاره شده است. حتماً نظریّه معرفت شناسی رجاء، مشابهت های زیادی با سایر نظریات دارد. گو اینکه هر نظریّه نوپدیدی نمی تواند بی مشابه باشد. اما این به معنای تقلید و گرته برداری از آن ها نیست.
حمید رجایی، حوزه علمیه قم- خارج فقه و اصول
ساختارگرایی افراطی نیست
نظریّه معرفت شناختی رجاء طرفدار ساختارگرایی [۱] یا تاریخی نگری[۲]در علم نیست. اگر مسأله ادوار علم مطرح می شود،دغدغۀ تاریخی و ساختاری، بخش غیر مهم نظریّه است. نظریّه،توصیف و تبیین چگونگی کارکرد علم و از آن مهمتر، وضعیت و سوگیری علوم است.
نسبیت گرایی نیست
نگارنده به «نسبیّت معرفت» معتقد نیست. البته همیشه رگه های نسبیت در کلیت معارف بشری پیدا میشود. اگر واشویی و تمیزکاری علم از نسبیت و تردید و خبط و خطاها، در ابعاد میکروسکپی و ماکروسکپی، تعطیل شود، بخشی از کار عالمان هم تعطیل می شود. اما چنانکه میدانیم، عقیده به «نسبیت معرفت» به معنای «نسبی بودن گستردۀ ارزش و مطابقت معرفت با واقع، یا دخالت زمان و مکان و شرایط، در ثبات اصل الاصول علم» یک ویروس و بیماری خطرناک معرفتی است. مساله تحولات فهم و نیز نظریه صدق ذومراتبی، در بدیهیات به فهم بهتر اشاره دارد و نه تبیین های نسبیت ساز.
معتقد به «سیلان فهم» نیست
این نظریه «نظریۀ قبض و بسط تئوریک شریعت» نیست، نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، با تمام خوش آهنگی اش در بیان و تبیین، تمام و سرراست نیست. بخش بزرگی از مسایل معرفتی در آن نادیده انگاشته است و گاهی در نهان و آشکار به طور زیانبار، در برابر معرفت دینی، جانب علم (science) پاس داشته و نهایتاً باید گفت اشکالات مهمی در آن وجود دارد. نظریۀ ما نه آن نظریه است و نه از آن سرمشق گرفته است.
اگر در نظریۀ ما، سخن از گزارش تحولات ژرف و بیشمار در علوم بشری بسیار است، اما متن دین را به آن معنا که از نظریه قبض و بسط فهمیدیم، گرسنه نمیداند و بلکه اتفاقاً اگر چه گفته می شود در کهکشان معرفت بشری،قبض و بسط بسیار است، اما در بخش بزرگی از جهان شناسی این معارف دین است که بطور گسترده مفاهیم علومی سایر علوم را متحول میکند. نظریه رجاء بر نقش جوهری قرآن و عترت در کهکشان معرفت بشری سخن میگوید و ساکنان آن را گدایان خانه زاد خانۀ امیرالمؤمنین (علیه آلاف التحیه و الثناء) می داند (اگر چه اهالی، خود ندانند و علی را نشناسند) او باب مدینه علم است.
ما معتقدیم کهکشان معرفت بدون تعالیم پیامبران و مشخصاً پیامبراکرم و عترت او، علهیم صلوات الله و سلامه، کوخ تاریکی است. حتی با کم توجهی به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه و مهدویت به مثابه دکترین هم امر فهم دین و دین گزاری به انجام نمی رسد. بنابراین، این نگاشته را با نگاه باز بخوانید و شباهت ها برایتان شبهه نشود. نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، رهپویی قابلی (اما نادرست) در تبیین معرفت بشری است و قوت های خود را هم دارد.
لزوما انسجام گروی نیست
در نظریه ما از انسجام و بنیان و ذرّه و… سخن بسیار است. اما هیچکدام مستقیماً حاکی از دیدگاه ما در تبیین صدق یا توجیه بر این دو مبنا (انسجام گروی[۳] یا بنیان گروی[۴]) نیست. به اینکه در این باب حتماً دیدگاهی نداریم؛ اما آنچه بیان می شود، سیر در مستندات بالا دستی تر هر دو مبنا است.
تبیین ریزوماتیک معرفت نیست
نظریه ما همداستانی با «تبیین ریزوماتیک علم» نیست. ژیل دلوز[۵] رویکردی را پیشنهاد میکند که ساختار درختی علم را فرو می ریزد و آن را به صیرورت عَرضی و متکثر [۶] دارد و به وحدت نمی انجامد (دلوز؛۲۴۸:۱۹۹۴ و رامیننیا،۱۳۹۴:۴۰) به نظر ما علم، هم صیرورت عرضی و طولی دارد و هم تکثر، اما تکثرش به وحدت میانجامد. این وحدت هم دربردارندۀ نتایج سودمند و پایدار است و هم شکل هنجاری تعالی بخشی دارد. از نظر ما خداوند، سلسله جنبان معرفت بشری است و علم از مقوله رزق هم هست و گوهر آن حیّ است و بدون روح الهی، مردهای بیش نیست. بنابراین نباید مشابهت دیدگاه ما بویژه در تبیین دورۀ کهکشانسانی، خواننده را به اشتباه بیانجامد. البته کهکشان علم بشری بخش نازلی دارد که شاید خصایص آن باعث شده که «دلوز» چنین دیدگاهی را برای تبیین آن برساخته باشد. نمیدانم.
فلسفه پویش نیست
نظریه رجاء، «فلسفه پویش» [۷] وایتهد [۸] نیست. وایتهد کوشیده است میان علم و دین، فهمی یگانه وار ایجاد کند. اما معرفت دینی را تا حد «تجربه دینی» فروکاسته و فرآورده های تجربی را به شدت در جمع بندی ها، غلبه داده است. به عبارت دیگر جهان نگری او طبیعی است و خورند تجربی [۹] دارد (See: Whitehead, 1926, pp 37, 57) او معرفت دینی را در هاون طبیعیات وارد کرده تا آمیزهای یگانه بسازد.[۱۰] در نظریه رجاء، سخن از «تحول و کنش ذرات معرفت»، «کفایت بیشتر تمثل علم به ارگان و نه جزء مکانیکی»، «ساخته شدن غیر اختیاری مفاهیم علومی در بستر علم» و… بسیار است. اما به عکس دیدگاه لغزان وایتهد که انگاره های ذرهای را از فیزیک کوآنتم الهام گرفته است [۱۱] انگاره ها را، انگاره هایی اهتزازی[۱۲] میداند) ‘گو اینکه مفهوم برآمده از دیدگاه وایتهد شدیداً آمیخته با ایده پردازی های استحسانی[۱۳] هم هست. ذرات معرفتی در این نظریه ماهیتی سخت هست های دارند. اگر از بدیهیات اند از ثبات مطلق و اگر ذراتِ حکمی اند، واجد ثبات قابل توجه و به نوعی بنیادین هستند. در واقع نظریه رجاء قرائت معرفت شناختی ریشه مند در قرآن و سنت است (بنیادگرا در اعتقاد و اما امری فراتر از بنیادگرایی معرفت شناختی [۱۴]) به عبارت دیگر بازتفسیر معرفت شناختی جهانبینی اسلامی بر مبنای آموزه های وحیانی است. از طرفی علم (science) همچنان علم است و هم معرفت دینی و علمی با روش خودشان ساخته می شوند. اگر چه تعاملات علم ساختی میان آن دو بسیار است.
راهکار کدخدامنشانه نیست
نظریۀ ما راهکاری آشتی جویانه و کدخدامنشانه میان علم و دین یا معرفت دینی نیست. هدف ما حتی کدخدامنشی میان ثابت دینی و متحول فهمی و علمی یا آشتی دادن دیدگاه های مختلف معرفت شناختی، نیست. شاید در پرتو آن، برخی آشتی کنند یا نکنند. هدف ما بیان یک دیدگاه معرفت شناختی است؛ بدون این اهداف محوری (و اما با این میوه های معرفتی)
مهم است که ما را واسطه آشتی گری ندانند. چون کارهایی به این گل درشتی کار عالِم واقعی نیست. حتی متکلمانِ فیسلوف مسلمان هم می خواهند جهانشناسی خود را بگویند و آنگاه بگویند، جهان شناسی مُثبِت دین هم هست (درست می گویند)
ما خواهیم گفت که میان علم و دین تعارضی نیست. اما کسانی که این سخن را گفته اند، شاید بیشتر مو را دیده اند تا پیچش مو. شاید آنان کدخدامنشی کرده اند.
برخی گفته اند میان علم و دین تعارض نیست؛ چون دین از خداست و علم هم که درست است! پس چه تعارضی؟ برخی هم گفته اند: اگر عالمانِ هر علم، بدون شایستگی و تخصّص کافی، در کار هم دخالت نکنند و مرزها و روش ها را رعایت کنند، مشکلی پیش نمی آید (گلشنی،۱۳۸۰ ،۵۶)
این اجمالاً سخن درستی است.حقیقت این است که دانشمندان هر قدر هم در اشکوبۀ روش و موضوع و ساحت خود بمانند، اما علومی که تولید می کنند، در این اشکوبه ها نمیمانند و در سپهر معرفت حتماً با هم برخورد می نمایند و با هم تعامل علم ساختی پیدا میکنند و چون همه در تبیین یک عینیت یکپارچه و بزرگ اند، در برابر هم و در برابر عینیت و واقعیت خود متعهد و مسؤول اند،و چون باید با هم تعارض بلکه ناهمخوانی [۱۵] گسترده نداشته باشند، به کار هم می پردازند وبرای هم دغدغه می سازند؛ همین که مباحث نسبت علم و دین دراز دامن شده است، دلیل تعاملات و مباحثات این دو ساحت بوده و هست. حتی مکتب تفکیک [۱۶] هم در نادیده انگاری [۱۷] این ناهمخوانی ها موفق نیست. در هر حال مهم این است که هر کس مستندات ضعیف تری دارد در برابر قوی تر کنار برود. اگر این هم رها شود، باز بسیاری از عالمان بیکار می شوند.
خواهیم گفت که میان اجزاء علوم (و از جمله معرفت دینی با خود معرفت دینی و نیز با معارفی که موضوع آن دین نیست) داد و ستد بسیار است. به گمانم چند و چون این داد و ستد، خیلی بیش از آن است که از گفتمان دینی عالمان دین، استنباط میکنیم. اما این هم نگرانی مشترکی است که پایمان در نسبیت یا تقریرهای خانمان سوز سُر نخورد.
نه آهنگ و نه لازمۀ نظریۀ رجاء، الهیات اعتدالی [۱۸] و حد وسط میان سنت گرایی و تجدد طلبی در حوزه الهیات نیست. بلکه کوششی در تبیین تعاملات علم ساختی معرفت دینی و علم است تا گمانه زنی هایی که میان علم و عالمان این دو هست به تعاملی روشمند بدل شود. تبیین اصول این تعامل، کار بسیار دشواری است و اهمیت آن در خلال مباحث آشکار می کند.
پانوشت
[۱]. Structuralism
[۲]historism
[۳].coherenism
[۴].foundamentalsm
[۵].Gilles Deleuze
[۶]. شعار دلوز در کتابش(A Thousand Plateaus) این است: زنده باد متعدد! (Long live the multiple!)
[۷]. «فلاسفه پویشی (وایتهد و پیروان او) وظیفه فلسفه را ارائه جهان بینیای میدانند که همه معارف و شهودات بشری را در برگیرد. آنها این جهان بینی را «ماتریالیسم علمی» (Scientific Materialism) نامیدند و بر آن شدند تا دوباره شهودات اخلاقی، دینی و زیبایی شناختی را وارد حوزه فلسفه کنند. این وظیفه دربردارندۀ دو مرحله است: یکی تردید و نقد انتزاعیاتی که اغراق در مورد حقایق علمی را در پی داشته اند و بر اساس آنها اصول علمی به نحوی نادرست شکل گرفته اند، و دیگری پویا تلقی کردن واحدهای بنیادین جهان»
[۸] Alfred North Whitehead
[۹] Empirical revelance
۴٫Alfred North Whitehead /Religion in the Making /Lecture 3/ Body and Spirit / The Creative Process: …the universe is a process of attaining instances of definite experience out of its own elements.
[۱۱] یا شاید با خوشبینی، گرته برداری یا تمثیل آوری کرده باشد.
[۱۲] vibratorty patterns
[۱۳] Aesthetic ideation
[۱۴]. Epistomoligic fundamentalsm
[۱۵]discordence
[۱۶]. «مکتب تفکیک، مکتبی در علوم مذهبی شیعی است، که پیروانش بر تفکیک آموزههای فلسفی از روشهای دینشناسی تأکید دارند» اما بهتر است بگوییم راهکاری برای برون رفت از دغدغه ناهمخوانی های معرفت غیر دینی و معرفت دینی است.
[۱۷].disregard
[۱۸].liberal theology