1

نظام مالی و عقل معاش در حوزه


مقدمه

 الف. لازم است زندگی یک روحانی بر پایه اعتدال و میانه روی باشد؛ نه فقط روحانیان، بلکه همه اصناف باید میانه روی را در زندگی اقتصادی در پیش بگیرند. واژه “اقتصاد” اساسا به معنای میانه روی در امر ثروت و مصرف است. البته ثروت داشتن اگر همراه انفاق و زهد باشد، شرعاً و اخلاقاً مذموم نیست، دل دادگی به دنیا و سرخوشی امری مذموم و شقاوت خیز است.

ب. عالمان دین، همواره مدرسه و مسجدشان در کنار مردم بوده است. این بزرگان، نه خواستند به حاکمان وابستگی اقتصادی پیدا کنند و نه بطور مستقیم از بازار ارتزاق کنند. استفاده از دو منبع خوب خمس و وقف، راهکار خوبی برای اداره حوزه بود و هنوز هم به نظر می رسد، مناسب باشد. زیرا حوزه را حتی المقدور به جایی وابسته نمی کند. وابستگی حوزه، فسادآور است.

ج. امروزه اما اتفاقات و تغییرات پرمخاطره ای در حوزه رقم خورده است. اول اینکه درآمد حوزه کفاف مخارج آن را نمی دهد. وظایف و مخارج حوزه، زیاد شده است و درآمد آن در تناسب آن افزایش نیافته است. خمس و اوقاف نیز برای اداره حوزه کافی نیست. حال بماند که بسیاری از موقوفات حوزه بسا زیر عنوان فهم فرسوده و مغلوطی از “سرقفلی” ! به تاراج میرود. خردمندان و حکیمان، در گذشته برای استقلال حوزه، از وقف اموال برای تامین مساجد و مدارس علمیه، استفاده می کردند. اما امروزه این سنت و تدبیر نیکو، به تناسب نیاز زمان، پرفروغ و کافی نیست.

 د. اینک اکثر قریب به اتفاق مدارس علمیه و حتی روحانیان فاضل، از نظر معاش و زندگی در سطح بسیار نازلی بسر می برند و بدلیل تعهد و حفظ شأن روحانیت؛ دم نمی زنند و اگر چه این فقر، هم توان آنان را برای پیشرفت علمی، سخت می کاهد و هم زن و فرزند روحانیان را به ستوه می آورد. گو اینکه وقتی یک سازمان بزرگ چون حوزه، نتواند نیازمندی های آموزشی و پژوهشی خود را تامین کند و با تعامل با اندیشه های جهانی، علم دین را به پیش ببرد، نظام معرفتی فرسوده ای پیدا می کند و این نظام معرفتی فرسوده؛ بازتابی در نظام آموزشی و مالی ایجاد می کند و نتیجتاً حوزه در تمام نظام های معرفتی، آموزشی و پژوهشی، مالی و تبلیغی ناتوان و نزار مانده و رکود وجود آن را در برمی گیرد.

چه باید کرد و راهکار چیست؟

راهکارهایی که حداقل در این مجال قابل بیان است، عبارت است از:

1⃣ ترمیم نگرش اقتصادی.

یعنی عالمان دین بدانند که اقتصاد حوزه در اِشل امروزی مهم است (این تفطن نهادی پیشتر، در ابعاد متناسب با یک “نهاد”، نبوده است) نمی توان تفکر فردی را برای یک حوزه عظیم حاکم کرد. یک فرد حوزوی ممکن است در شرایط دشوار اقتصادی درس بخواند؛ متقی باشد و در زمان خود بدرخشد… اما تعمیم آن به “حوزه” نشانه نفهمیدن تفاوت حکم فرد و حکم سازمان است. این عدم توجه در جای جای تفکر حوزوی، بسا در جریان است. عدم تمییز احکام فردی و فرهنگی- اجتماعی، مصیبت بار است و چاره هر کدام نسخه جدایی دارد. نباید زهد کم نظیر شیخ انصاری ره را برای اداره حوزه الگو قرار داد، البته میتوان از این الگو، درس مقاومت گرفت… حوزویان درس مقاومت گرفته اند اما درس تدبیر نه و نه و نه.

نگره ی “حوزه ی فقیر” را باید کناری نهاد و برای تامین مالی حوزه و نیازهای متنوع علمی، آموزشی و معیشتی آن فکری کرد. توصیه و نصیحت به زهدورزی و اعتدال در زندگی ربطی به این مسئله ندارد. ولی در عمل بین این دو، حتی از سوی برخی بزرگان حوزه خلط شده است. سواد اقتصادی با سواد اخلاقی، منافات ندارد. اما خطا اینجاست که میان این دو تضاد گمان شده و عالمان دین از التفات به سواد اجتماعی؛ از درک مسائل در اِشل اجتماعی، بسا کوتاهی کرده اند. فقر مالی حوزه نجف و اینک قم، فقط معلول استبداد حاکمیت بعث و پهلوی نبوده است. سیطره نگره اقتصادی ناکارآمد، یک عامل کارساز در وضع حوزه بوده است.

حوزه های علمیه غالبا نصیحت گرایی، صبرگرایی، زهدورزی و قناعت پیشگی را غلط تفسیر کرده اند و آن را به گونه ای گسترده اند که جای سواد و تدبیر اقتصاد پیشرو را تنگ کرده است. بسا بزرگان حوزه، همینک هم این مسئله را مد نظر قرار نداده اند. اما نسل نو باید متفطن باشند.

 اگر نگره اقتصادی اصلاح شود، همت همه جانبه و پرتوانی برای اقدامات لازم بوجود می آید.

2⃣ احیای وقف

در ابعاد لازم امروزین است. اگر نیک اندیشان جامعه – که کم هم نیستند – و همچنین حاکمیت -که نسبت به حوزه مدیون و در برابر آن موظف است – را بتوان متقاعد کرد که اموال و منابع درآمدزایی را به حوزه تخصیص دهند،آنگونه که کاملا در ید حوزه قرارگیرد، منابع حوزه تا قسمتی تامین می شود. وقف یکی از مبارک ترین سنت های دینی است که شاید در مواردی متاسفانه نه فقط مهجور مانده، بلکه در مسیر نادرست قرار گرفته است. برخی از موقوفات حوزه بسا زیر عنوان سرقفلی، عملاً غصب شده است و یک حکم فقهی کج فهمیده شده، اموال را از ید حوزه خارج کرده است. موقوفات حوزه، باید در مسیری قرارگیرد که مصلحت مدّ نظر واقف، برآورده شود و به جز این، کاری غاصبانه و حرام صورت گرفته است. سرقفلی ابدا نمیتواند مانع این امر شود و باید آن را به نفع مصلحت وقف، باطل دانست.

مسئله وقف، با یک نگاه و عملیات درست می تواند تا انفال و موارد دیگر نیز توسعه یابد و در هر حال نباید هیچ ید و تسلطی را در شؤون و امور حوزه، موجب شود و حوزه را به احدی وامدار کند.

3⃣ خمس و وجوهات

خمس و وجوهات نیز از دیگر منابع خوبی است که تاکنون مانند آب باریکه ای مخارج حوزه را تامین نموده است. پرداخت وجوهات شرعی، بر مسلمانان واجب است و باید در مسیری قرار گیرد که اسلام چه در مرحله تولید معرفت دین و چه در زمینه تربیت نیروی انسانی و نیز تبلیغ یاری رساند. این منبع اگر بدرستی گردآوری و مدیریت شود، حتماً منبع پاک و کم مخاطره ای برای حوزه است. همینک باید اندیشناک بهینه کردن آن بود.

3⃣ تجارت

اگر چه راکد گذاشتن اموال حوزه در بانک و… خود مصداق حیف مال است و به کارگیری آن در تجارت میتواند آن را از استهلاک نجات دهد؛ اما پیچیدگی های تجارت و ضرورت ورود حوزه در زدوبندهایی که در این کار به ناچار پیش می آید، پر مخاطره است. اما در عین حال اگر بتوان برای این مسئله هم فکری کرد میتوان روی آن حساب کرد. حوزه حتما ناچار میشود در این کار ورود کند.

4⃣ تعاونی های و تولید و مصرف

روحانیان واقعا اگر بخواهند بدرستی به کار تدرس و تحقیق و تدریس خود قیام کنند؛ نمیتوانند کار کنند. کار کردن وقت و عمر طلاب و روحانیان را میگیرد. اما اگر ناچار شوند چاره ای از آن نیست. امروزه بسیاری از روحانیان در ارگانها مشغول کارند و بسا فسادهایی را می بینند اما در چارچوب آن سازمان باید سکوت اختیار کنند. پس روحانی اینک هم کار میکند و رنج میکشد. حال که بناست، نیاز اقتصادی خود را با کار، برطرف کنند بهتر است با شیوه ای که بیان میشود، این کار را انجام دهد.

اگر چه کار و تولید، میتواند نهاد حوزه را مانند بخش تجارت، مبتلا به زدوبند کند اما اگر حوزویان با سرمایه درون حوزوی، بتوانند تولیداتی جهت رفع نیازهای خود حوزه داشته باشند و یک سامانه از تولید به مصرف داخلی برای خود ایجاد کنند اگر چه ارزش افزوده ی مالی چندانی نداشته باشد اما یک چرخه تولید و درآمد درونی پیدا میکنند که همان ارزش افزوده میتواند سهم زیادی در رفع حاجت اقتصادی داشته باشد. ایجاد تعاونی های تولید و مصرف خودگردان و با فروش برخی از کالاهای تولیدی میتوانند تاحدی وارد سیستم تجاری شوند و اگر چه باید مراقب مخاطره تسلط غیر هم باشند. در هر حال کار کردن نیز برای روحانی عار نیست (اگر خوب نیست، چرا روحانی در یک ارگان غیر مرتبط هم کار می کند و حقوق بگیر و پشت میزنشین می شود؟!) همچنین این بهتر از این است که ماهانه یا سالانه از دستگاه های بیرونی بودجه بگیرد و نعوذ بالله در جایی در فشار باشد و قطع و وصل بودجه و میل دیگران در رسالت آن موثر بیافتد.

6⃣ خدمات آموزشی و تبلیغی و مسجد

مسجد، پایگاه معرفتگزاری حوزه است. مساجد باید مخارج خود را تامین کنند و از جمله مخارج مسجد، روحانی به مثابه امام جماعت، سخنران، مشاور، استاد تعلیم و تربیت جوانان و برپاکننده کارهای فرهنگی است. روحانیان باید آموزش مسجدداری ببینند و مساجد باید پایگاه عظیم و بزرگ محلات شود. سازماندهی مساجد با اندیشه های صد سال قبل، ممکن نیست. اگر چه سابقا توجه مردم به تخصیص “موقوفه برای مسجد” بیش از امروز بوده است. روحانیان باید در مساجد مستقر باشند و در کنار مردم، با ارایه خدمت دینی تامین شوند. یک مسجد باید درآمد داشته باشد…

سخنرانی و تدریس و تبلیغ و نگارش کتاب و مقاله نیز باید به نحوی شایسته درآمد زا باشد. امروزه روحانیان فاقد هر گونه صنف و مدافع حقوق خود هستند. این رویه نادرست است. البته ترسیم نظام مالی درون حوزوی نیاز مجال گسترده تری دارد. اما بطور خلاصه بسامان کردن همین مداخل مالی نیز کارساز خواهد بود.

حمید رجایی

پاییز 96

 




آیا علم انسانی اسلامی، معنا دارد؟


✅ از آنجا که در  نظریه معرفت شناسی رجاء سخن از تولید  علوم انسانی اسلامی رفته است و البته جوانب مسئله در کتابِ هنوز منتشر نشده ی “فلسفه علم برای تولید علم”، کاویده شده و به  ذهن اندازی های محتمل و موجود پاسخ داده شده است اما بسیار مناسب است در اینجا به چند نکته اشاره کنم.

علم، حقیقتی یکپارچه دارد. نظریه معرفتشناختی رجاء از جمله نظریاتی است که قائل به یکپارچگی علم است (به تقریری که در کتاب آمده است) علم، هنجار یکپارچه و تحققی رو به یکپارچگی دارد… پس علمِ دین و سایر علوم، گزارشی از یک واقعیت هستند.

علم اسلامی، علمی است که با منبع، روش و غایت دینی تعامل علم ساختی دارد. از این مسئله، استفاده نمیشود که همه ی علوم ضرورتا این گونه باشند. مثلا” ریاضیات، فیزیک، متالوژی، مکانیک و… از جمله علومی هستند که تعاملی با معرفت دین ندارند و عمدتا در  سپهر معرفت در تعامل با علوم همخانواده خود هستند. اینکه چه علومی با هم تعامل معرفت شناختی برقرار می کند را خود جریان منطقی علم مشخص می کند.

علوم انسانی، ساختار نسبتا مشابهی دارند و چنانکه در کتاب تقریر شده است علوم بصورت فراکتالی و خودهمانند رشد می کنند. تعامل علم ساختی فرآمدهای معرفت دین، با علوم دیگر در سپر معرفت یکسان نیست. مثلا بخش ریاضیاتی علوم انسانی، با مفاهیم دینی تعامل چندانی ندارد، ولی حوزه های نَرم (soft) علم یا مکتب و غایت و مفاهیم علومی هر علم انسانی با معرفت دین کثیرالتعامل است.

پس علی القاعده، ریاضیات یا فیزیک و شیمی اسلامی نداریم، اما جامعه شناسی اسلامی داریم؛ چرا که انسان شناسی اسلامی داریم.

نظریه رجا بر ضرورت حیاتی گفتگوی عالمان علوم در سپهر معرفت تاکید دارد. ورود عالمان دین در سپهر معرفت و مباحثات علومی، به معنای اصرار بر دیالوگ با تمام سپهر معرفت و افاده به همه علوم نیست. بلکه به این معنا است که علمِ دین، اساسا به جهت موضوع و غایت با بسیاری از علوم تعامل علم ساختی دارد و باید داشته باشد، در پرتو این تعامل، اگر چه معرفت دین، کمتر متحول میشود، اما علم دینی (علم انسانی اسلامی) زاده و متحول می شود. مثلا” علم اخلاق اسلامی اگرچه شامل گزاره های ثابتی است؛ اما ابواب و مسائل آن در پرتو علوم دیگر؛ زیاد میشود و مثلا باید با عصب شناسی و ژن شناسیِ رفتار اخلاقی در دیالوگ و نسبت به آن مسئول باشد، تا علمی با کفایت بماند. این با کفایتی، حتما کفایت ایدولوژیک و کلامی نیست بلکه عمدتا کفایت در توصیف و هنجارسازی است.

کسانی که به مسئله علم انسانی روی خوش نشان نمی دهند، گاه اصل مسئله را متوجه نشده اند و گاه نگرانی های درستی را در این مسئله مطرح کرده اند. در هر حال اسلامیت علم انسانی خواسته ناخواسته در جامعه مومنان شکل می گیرد. اما باید نگران بود که جنبه ایدئولوژیک و تعصبات نادرست دینی و نیز کژکارکردهای باورمندی، در فرآیند آن تاثیر نکند.

فایده تولید علم انسانی اسلامی، همان فایده علم دین است. علم دین در عصر جدید باید در قالب علم انسانی اسلامی نمود یابد. تمدن اسلامی و توسعه سیاسی جامعه و آنگاه توسعه کل جامعه، بدون آن میسور نیست. در مقام تحقق البته باید توسعه سیاسی باشد تا علم رخ بدهد، اما علم انسانی، در جامعه مومنان حتما و به مرور اسلامی میشود.

حمید رجایی




آیا علمی با عنوان «طب اسلامی» وجود دارد؟

پاسخ منفی است

منابع اسلامی شامل حجمی از آموزه های متقن نیست که بتوان علمی را زیر عنوان “طب اسلامی” بنیان کرد. پس پاسخ منفی است.

  بله در منابع اسلامی، مستنداتی وجود دارد که به جهت سند و دلالت قابل توجّه است. مثلاً در قرآن به شفا بخشی عسل تصریح شده است. همچنین در فقه اسلامی، در احکام و آداب خوردن و آشامیدن، مطالب محکم و مستند وجود دارد، امّا اکثرِ روایاتی که در مورد گیاهان دارویی و روش های درمان وجود دارد، مُرسَل هستند و غیرقابل اعتماد. حاصل اینکه مستندات دینی موجود نمیتواند بنیانگذار چیزی زیر عنوان طب اسلامی باشد. اگر این مستندات زیاد بود و با علم طب امروز  تعامل علم ساختی برقرار می کرد و پیکره بندی جدیدی را در آن ایجاد می نمود، می شد بگوییم نتیجه آن، طب اسلامی است. شاید در دوره مدینه ای علم و پس از ظهور امام مهدی عج، اسرار درمانی زیادی از قرآن بیرون کشیده شود ولی ادعاهای امروز مبنی بر این مسئله، دشوار است.

  توجّه داشته باشید که قرآن، کتاب طبیعیّات و طبّ نیست… و وظیفه انبیاء، طبابت ابدان نبوده است.

گاه طبّ سنتی را همان طب اسلامی می پندارند. این کاملاً اشتباه است. طبّ سنّتی، روش های سنّتیِ درمانی است و کمابیش در تمام جوامع وجود داشته و شامل درمان بوسیله گیاهان دارویی، طبّ سوزنی، طبّ کوبه ای، طبّ اخلاطی، ماساژ درمانی و… می شود. در یونان، ایران، چین و… این گونه از روش ها شیوع داشته و دارد. امروزه پزشکان به انواع این روش ها اقبال کرده اند، امّا باید دانست که همه این روش ها، نیاز به بازنگری دارد و ثانیاً نظر به اینکه این روش ها، با امر خطیر “سلامت” در ارتباط است باید توسط مرجع رسمی علمی تأیید شود (وزارت بهداشت و درمان و سازمان های جهانی مورد اطمینان)

  چیزی که میتوان با قاطعیت گفت این است که این دست مستندات؛ یک سبک زندگی بسیار خوب را عرضه می کند که واقعا فاخر و عالی است؛ اما باید توسط مجتهدان فنّ عرضه شود.

  در هر حال طب سنّتی، طبّ اسلامی نیست و اگر یک عالم دین، طبیب سنّتی باشد، آن طبّ، اسلامی نمی شود.




فلسفه علم و جامعه شناسی علم اسلامی برای رشد علمی دانشگاه و حوزه، چه توصیه هایی می سازد؟


وقتی رفتار علم و شرایط مساعد برای رشد علوم را بشناسیم، خیلی بهتر میتوانیم بفهمیم که چه دانشگاه و حوزه ای، ظرف و ظرفیت بهتری برای رشد علم را دارد. جامعه تا در علم (علم دین و علم دنیا و اخلاق) پیشرفت نکند، باید برای توزیع فقر و ذلت، به جنجال بنشیند…

علم، یک پدیده اجتماعی است و زمینه های اجتماعی در کم و کیف آن بسیار مؤثر می افتد (اقتصاد، سیاست، فرهنگ و نگرش، وضعیت نهادهای آموزشی و پژوهشی و…) جالب است بدانید هیچ یک از سرشناسان حوزه حفظهم الله، اثر و دیدگاه مؤثر و قابل توجهی درباره ی “علم به مثابه یک پدیده اجتماعی” ارائه نفرموده اند!

 نبود یا ضعف دیدگاه در این حوزه، مانند زندگی در خانه ایست که بدرستی نمیدانیم در کدام شهر است و آن شهر در کدام اقلیم و پیشینه و زمینه… زندگی در خانه ای که مدام محل آمد و شد افرادی است که نمی بینیم!! مصائبِ غیبت نگاه جامعه شناختی به هر پدیده، فاجعه بار است.

در جوامع بشری، موتور علم را چند مؤلفه، روشن می کند:

1⃣ میل به علم و حس کنجکاوی انسان که اساس ایجاد نهاد علم در جوامع است.

اماباید دانست که همواره عشق، لازم است و کافی نیست.

2⃣ جایگاه بایسته و شایسته علم و عالم و دانشپژوه در جامعه. جایگاه بایسته در یک جامعه یعنی اندیشه ها و نوآوری ها نه فقط در امنیت باشند، بلکه، مورد تکریم و احترام و پشتیبانی مدنی و دینی قرار گیرند. اگر هر دانشمندی بخواهد در جوامع اسلامی دیدگاهی را بپرورد و منتشر کند، باید ملاحظات بسیاری را در نظر بیاورد که به ترنج لباس حاکمان و ارباب نفوذ برنخورد و آنان فقرات تهدید را علیه او برنخیزانند. در کشورهای اسلامی مطمأن باشید رشد علم با مخاطرات جدی مواجه است. امروز در حوزه ها هم طرح دیدگاه ها، مخاطره آمیز است و بسا خیل مریدان و طلاب مبتدی علیه یک روحانیِ نظریه پرداز، یورش ببرند و او را نیست و نابود کنند. باید برای این داستان فکری کرد…

3⃣ علم در ساختار درست، می بالد و انبوه می شود. ساختار درست رشد علم را بشر کشف کرده است. امروزه در دانشگاه های کشورهای توسعه یافته، راه یافته اند و در تعامل با شرکت های توسعه یافته، توفیقات بزرگی یافته اند.

 ? از جمله عوامل رشد نهاد علم، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

?  ثروت سازیِ علم و ارتقا علمی فرد و دانشگاه با افزایش کیفیِ خروجی علمی و متخصص و پولساز بودن دانشگاه. شعارها را باید به حد شعار احترام کرد و مابقی راه را با شعور و ادب طی کرد.

? پول، پول و پول، یکی از بهترین چیزهایی است که خداوند متعال آفریده است پول است. بسیاری از زاهد مسلکان و مخالفان این جمله، دروغ می گویند و نفاق می ورزند. پول یک موتور محرک است و البته در دست صالحان موتور خیر و برکت است. یک دانشجو و استاد دانشگاه باید بتواند از راه علم و پیش بردن آن، پولدار شود و به خانه و اتومبیل و حساب بانکی عالی دست یابد و با انجام پروژه های علمی باز پولدارتر شود. خواست ببخشد، خواست با آن زندگی بکند (طبیعتا صالحان مترَف و مسرف نمی شوند)  این دنیا پرستی نیست. این تجاری سازی علم و ظاهر شدن آن در قامت صنعت است.

? گره خوردن صنایع، کارخانجات و تراست های اقتصادی به نهادهای علم، اساتید و دانشجویان مهندسی و سایر علوم (مشاوران، مدیران، حقوقدان ها و…) و بالعکس. دانشجوی ارشد و دکتری باید پایان نامه و پروژه اش را در کارخانه و در بطن کار انجام دهد و برای آن زحمت بکشد. ورود به دانشگاه باید آسان و فراغت از آن باید دشوار باشد.

? تامین بودن دانشجویان از نظر روابط جنسی حلال و تمهید ازدواج و رابطه مشروع. فشار جنسی و سرکوب آن، باید در محیط علمی حداقلی باشد. سرکوب باعث کور شدن استعدادها و صرف انرژی عصبی زیاد برای کنترل آن است. تفریحات سالم و ورزش باید در محیط علمی وافر باشد.

? دانشجویان و اساتید باید در ترمینال علوم جهانی باشند و پیوسته با  بومسازگان_معرفتی جهانی در تعامل باشند.

? باید دانشگاه و حوزه، با آخرین و مجهزترین امکانات آموزشی و پژوهشی، تجهیز شود.

? تقریباً همه پیش زمینه های رشد علم در  دانشگاه های ایران یا وجود دارد یا قابل تحقق است… باید برای تمهید خود آن زمینه ها فکری کرد…




تفاوت گفتگوی علمی و اندیشه پرانی


 

اساسا علم؛ پدیده ای دیالوگی و گفتگویی است و حیات آن به نقض و ابرام و  تعامل علم ساختی پژوهشگرانه است. برای اینکه گفتگوهای  علمی در یک جامعه شکل بگیرد، باید امنیت فکری و دیالوگی وجود داشته باشد و همه جوره، تفکر و نواندیشی مورد حمایت باشد (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و تربیتی و…)

 

ممکن است این گفتگو، چهره به چهره نباشد، اما تاحدی مفید و ثمربخش باشد. مثلا سخنرانی ها و مقالات و کتب غیرناظر بر هم، هم میتواند یک فضای گفتگوی مفید را ایجاد کند؛ بویژه اگر پیرو هر یک، نقد و نقدِنقد هم شکل بگیرد و همه بر اساس و با هدف کشف حقیقت و پیشبرد علم، محقق شود. در هر حال مباحثه از نزدیک و حک و اصلاح دیدگاه ها و اشراف مباشر  تعامل علم ساختی موجب رشد سریع علم می شود.

 

اما اگر فضای علم، به خطابه های پرشور و یکسویه آلوده شود و به جای اندیشه و گفتگو و مباحثه، اندیشه پرانی و ارشادک های متواتر بوجود آید، رشد علم کُند و بیمناک می شود. چرا که خطابه، سرشار از ترویج و تهییج و تکنیک و  اصل موضوع است و نمیتوان آن را در علم مفید دانست. خصوص اگر خطیب، دارای موقعیتی باشد که سخن دیگران را ناشنیدنی بپندارد و اشراف خود را به حدی غنی  بیابد که به جای طرح متواضعانه اندیشه اش، خطبه آتشین  بخواند. خطابه در ترویج محکمات علم و دین خوب است و اما در  مرز دانش و طرح اندیشه و اموری که  شق بدیل دارد، زیانبار است (خطبه های پرشور دینی و ترویج های رسانه ای، باید صرفا در حوزه محکمات و یقینیات اسلامی باشد و اگر وارد مباحث کارشناسی شد، باید بدون شورانگیزی و با آرامش و تواضع قرین باشد)

 

همچنین اگر فضا، امنیتی و یا سرشار از قداست های نادرست شد، رشد علم با دشواری مواجه می شود. اینطور فرض کنیم که مثلاً شیخ انصاری ره میخواهد دیدگاه مقدس اردبیلی را نقض و رد کند؛ ناگهان فضا امنیتی شود یا یکی بگوید چون آقای اردبیلی ره، مقدس بوده، نباید دیدگاه او نقد شود! او نمیداند که شیخ انصاری خودش مقدس است و کارش مقدس است و نیت پاکش هم مقدس است و از جمله نقد و نقض کردنش هم مقدس است… قداست مانع نقد نمیشود مگر اینکه قداست را به معنای نادرست و عوامانه فهم کرده باشیم. گو اینکه اگر شیخ انصاری ره در رد دیدگاه مقدس اردبیلی ازصنعت خطابه استفاده کند، آشکارا راه را خطا رفته و کاری ناعالمانه کرده است (مثالها فرضی است)

 

حال باید دید ما در کشور انقلابی و اسلامی خود، چه مقدار زمینه رشد علم را فراهم کرده ایم و چه مقدار با انگیزه ی اسلامی و خیرخواهانه اما ناشیانه مانع رشد علم (علم الادیان و علم الابدان) شده ایم؟ آیا اگر فضا را بر سلسله افکاری تنگ کردیم و گفتیم آن ها را باید با تذکر خطابه ای به راه آورد… علم رشد میکند؟ اگر رشد علم در یک  بومسازگان معرفتی کُند شد، آن بومسازگان، می تواند در فضای رقابت جهانی، عزت کشور اسلامی و انقلابیمان حفظ کند؟ نمیتواند و نمیتواند. باید خود را از این پارادوکس نجات دهد.

 

برای حفظ ارزشهای انقلابی، باید متواضعانه و با شرح صدر، اهل دیالوگ شویم، نه خطابه و نه اندیشه پرانی… ترویج و تحقیق باید هر یک در جای خود باشد.




جهان آینده، چگونه جهانی است؟


✅ جهان آینده، جهانی بسیار به هم پیوسته و درهم تنیده است. صنایع الکترونیکی و ارتباطاتی، غریبه ها را همسایه تر و همسایه ها را ناهمسایه تر خواهد کرد. نظام سلطه، تور خود را رنگارنگ تر می گسترد. خوبی ها و حکمت ها در میان انبوه داده های کم ارزش، قرار می گیرند و علت ها از دلیل ها پیشی خواهند گرفت. عناصر بسیاری از فرهنگ، به لاکچری بدل می شوند. جهان آینده جهانی است که می خواهد همه را به یک رنگ درآورد…

 ✅ جهان آینده، جهان گُم شدن میان هیاهوست. جهانی که:

  ✅ اگر سخنی برای گفتن نداشته باشی، مجالی برایت نیست.

  ✅ اگر هویت مستحکمی نداشتی باشی، در کلّ حل می شوی…

  ✅ اگر تمدنی نداشته باشی، زیر شلوغ تمدن یکپارچه تحمیلی، له می شوی.

  ✅ اگر نتوانی در سپهر معرفت، در دیالوگ جمعیِ جهانی حضور یابی و نیک بشنوی و فصیح و بلیغ بگویی، از صفحه روزگار محو می شوی.

  ✅ اگر در تولید و اقتصاد، در شبکه اقتصاد جهانی و پابه پای جهان، اندیشه و عمل اقتصادی نداشته باشی، فرسوده و علیل می شوی…

  ✅ اگر…

 

   حال در جهان جدید چه باید کرد؟

ما فرزندان خمینی کبیر در عصرِ درهم پیچیدگیِ جوامع جهانی و در فرآیند جهانی شدن، باید چه کنیم؟

  1⃣ باید معارف دین مان و کتاب و عترت را خوب فراگیریم و آن را در جان خود و نسل های آتی بنشانیم… باید در سفینه نجات و کهف حصین الهی (ولایت اهل بیت علیهم السلام) مأوی گزینیم.

2⃣ نباید عزلت پیشه کنیم، باید با آمادگی کامل در این میدان گسترده حاضر شویم… معارف انبیاء را با انسان رها شده و تشنه، درمیان بگذاریم.

 3⃣ باید لبخندگذاران جمال و غیرتمندان جلال باشیم و تلاش کنیم مجتهدانه دریابیم که در هر عرصه، دین، از ما چه خواسته است (پرسش مهم و دشوار سالیان پیش رو)

4⃣  باید در عصر پرشتاب امروز پیام آور وقار و آرامش باشیم و در عین حال چابکانه علوم زمان را فراگیریم و آنها را بومی سازی کنیم، آن گونه که حتی اگر لازم شد، پارادایم های جدیدی بنیان کنیم و بتوانیم راهی نو را درپیش گیریم و به جهانیان، پارادایم های نوینی را ارائه کنیم، مرعوب کثرت ها و بوق ها نشویم. (انقلاب اسلامی، یک پارادایم تازه است یک توصیه نو برای جهانیان)