حمید رجایی
حضرت عقل و عقلانیّت ایمانی، صلح و تکثّر، قانون و تشتّت
? ملتی، در عرصه پیشرفت، پیشتاز می شود که آزموده های تاریخ را از نو نیازماید و از خطاها و عواقب تاریخ بشری، عبرت گیرد و پند آموزد.
? حضرت عقل، والاترین گوهر انسانی و سرمایه اجتماعی است، همو عبرت آموزترین مرتبه ی نفس است و اگر شرع مقدّس او را به عقلانیّت ایمانی دعوت می کند، اما او را از “تجربه آموزی” و “تعقل” بازنمی دارد. بلکه همگان را به تعقل بیشتر دعوت می کند. دین داری و تعبد و ایمان صحیح، تعطیل عقل نیست. گاه دیده می شود که جوامع اسلامی با کج فهمی از تعبد و تقلید و تبعیت، عقولی، ناآزموده و تحقیر شده دارند!
? عقلانیّت ایمانی، مویّد حضرت ابراهیم است که بنابه نصّ، دستور یافت اسماعیل را قربانی کند یا ذریّه خود را به سرزمینی بی آب و علف ببرد. حضرت ابراهیم، نمی دانست چه می شود. او در نور ایمان و تاریکی و عدم علم به جزئیّات آن چه بر او خواهد رفت، راه می پیمود. مأمور به نتیجه نبود، چون نصّ صریح در دست داشت و در تطبیق مفهوم بر مراد و مصداق، همه چیز روشن بود. اما زهی خیال باطل که گمان کنیم همیشه همین طور است. اکثر امور دینگزارانه، اجتهادپذیر است. حال یا در مقام چگونگی انجام امور یا استنباط تکلیف و آنگاه استنباط شیوه عمل به آن.
? عقلانیّت ایمانی، حاکی از این است که باید در برابر ظلم ایستاد و مستکبر را تمکین نکرد. عقلانیّت مدرن، می گوید ببین صرفه ی مادی تو در چیست و منافع شخصی یا اجتماعی ات چگونه تأمین می شود. دیپلماسی عقلانیّت مُدرن و دیپلماسی عقلانیّت ایمانی، هم تفاوت هایی دارد و هم، مشترکات زیادی دارد. در هر یک، هنجارهایی وجود دارد که رفتارهایی را طبیعی یا غیرطبیعی می بیند.
? یکی از وجوه تفاوت ما با بسیاری از دیگران این است که ما به عقلانیّت ایمانی پای بندیم و بسیاری دیگر جوامع به سنخی از عقلانیت رسیده اند که کمابیش بین یک عقلانیّت ایمانی و عقلانیّت معیشت اندیش، آدمیان را مخیّر کرده است.
? عقول مؤمنان، اخلاق محور است و عقل مدرنیته، منفعت محور…اگر اخلاق را احترام می گذارد، در عین حال این را هنجار می داند که آدمیان میان اخلاقی بودن و منفعت خود، منفعت را ترجیح دهند و بر حق خود در دایره ای گسترده تاکید کنند. اما عقلانیّت ایمانی بر عنصر خدا و وعده های او تاکید دارد و ممکن است برای حفظ اخلاق، از حق خود بگذرد.
? اما همه ی این ها در “مقام توصیف و تعریف” است. در “مقام عمل و تحقق”، مسئله، به این سادگی نیست. ایمانی شدن عقلانیّت، تکثّر اندیشه ها را از میان مؤمنان متقیّ، برنمی چیند. چرا که از ذهن مؤمنان، راهکارهای گوناگونی برای تحقّق اهداف و آرمان ها، می تراود. این تکثّر، حتی در محکمات و ضروریات ایمانی (که اجتهادپذیر نیست) از این بابت نافذ است که راهکارهای اجرائی آن، خلاقیّت پذیر و اجتهادی است. مثلا”، “ضرورت اقامه نماز” و “تعامل با جهان” یک بدیهی دین و ضرورت زندگی است. اما این که چه راهکارهایی، عالمانه تر و حکیمانه تر و علمی تر است، امری اجتهادپذیر و تکثّرپذیر است. در مورد غیرمحکمات، این تکثّرپذیری میان مؤمنان دوچندان می شود.
? زندگی مؤمنانه، در همین حوزه های ناگزیر از تکثّر، “شیوه نامه” ای دارد که اخلاقی و ایمانی و وحدت بخش است. مثلا” نباید هیچ کس در مقام نظر و اندیشه و خلاقیـّت ورزی، تحکّم کند و هرگز نخواهد که دیگر افراد، مطابق اندیشه و استنتاج او بیاندیشند. احترام به تکثّر در عرصه های اجتهاد پذیر در چهارچوب اصول بدیهی اسلام (اسلام حداقلی) و برگزیدن گفتگو به جای منوتون، یک اصل مهم در این شیوه نامه است. وجوه دیگری نیز در این شیوه نامه وجود دارد که حضرت عقل آن ها را توصیه می کند، مانند: آزادی بیان و بی مخاطره بودن تبادل اندیشه ها میان مؤمنان و نبود هیچ گونه استبداد در این حوزه، ایجاد چرخه هایی برای تحقق حداکثری گفتگو به جای اندیشه پرانی و تبدیل نکردن رسانه ها به کارگزار استبداد و…
? الزامات دیگری نیز در این شیوه نامه وجود دارد. از آن جمله تبدیل تکثّر به قانون است. تکثّر آراء مومنان، در ترسیم راهبردها، راهکارها، ساختارها، همه اجتهادپذیر و اختلاف افکن است و “عرصه عمل” با “تکثّر نظری” نمی سازد. برای تشتّت زدایی، باید قانون حکم کند و الزامات عملی در حوزهای عمومی جامعه با حضور شریعت و علم، تبدیل به قانون شود. در تحقق قانون از مرحله تدوین تا عینیّت و عمل، از علوم زیادی استفاده می شود. مثلا” بطور مستقیم، نه شرع و نه ایمان نمی تواند این الزام اجتماعی را ایجاد کند که هنگام پیچیدن خودرو باید راهنما زد. بله عقل می گوید باید احتمال حادثه کم شود؛ ولی نمی گوید باید چراغ چشمک زن در دوطرف ماشین چشمک بزند و ترجیحا” رنگ آن حاوی اخطار باشد و اخطار آن، اخطار چراغ ترمز را تحت الشعاع قرار ندهد و ضمنا” با صدایی ملایم، راننده را متوجّه کند که بعد از اتمام پیچیدن، فراموش نکند راهنما را خاموش کند. این ها در پرتو “تجارب بشری” و علم (رنگ شناسی و عصب شناسی) و وفاق اجتماعی و فکر جمعی و عدم تحکّم یک عده و… تولید می شود. همواره قانون، ناظر به حکم عقل و راهکارهای برامده از علم و تجربه است که باید در وفاق و میثاقی میان مؤمنان، تدوین شود و همه ی آحاد جامعه، بطریقی به آن متعهد شوند. طبیعتا” مؤمنان ارزش های اصیل اسلامی را سند بالادستی خواهند دانست.
? حاکم کردن اسلام و عقلانیّت ایمانی در جامعه با مخاطراتی مواجه است. بزرگترین مخاطره آن، “اختلاف دیدگاه ها و تفسیرها” و بدترین شکل آن “اعلان جنگ میان دیدگاه ها” به جای “گفتگو” است. در جامعه دینی حتما باید حاکمیّت، دینی باشد و همچنین نباید عقلانیّت لیبرال، بر آن حاکم شود. اما نکته مهم اینجاست که عقلانیّت ایمانی و حوزه های اجتهادپذیر دین؛ بدون شک به تکثّر آراء مومنان و نخبگان و عالمان می انجامد و لو آن ها در تزکیه نفس و تطهیر باطن، تلاش بسیار، کرده باشند؛ باز تکثّر از میان نمی رود و تحکّم و تکبّر در حوزه نظری، عین طاغوت خواهد بود (شکل برجسته آن داعش است که می گوید حق، نظرا” و عملا” همین است که من می گویم و دیگران در ضلالت اند!)
? این تکثّر به ناچار منطبق بر آموزه های بدیهی دین (اخلاق مداری و مشورت گرایی و الترام به استماع اقوال و جدال احسن و…) باید با گفتگو و آشتی و عشق و الفت و اخلاص، پیش برود و نه با بعض و کینه و تحکم و استبداد. ? تکثّر، ذاتی اندیشه است و گفتگو، کلید سعادت اندیشه ها.
? طبیعی و عقلائی است که تکثّر نظری، با الترام به قانون در عمل، از تشتّت در عمل، پالایش یابد و مؤمنان متعهّد شوند که متکثّر و آزادانه بیاندیشند و تشتّت زدایانه عمل کنند و همه ی این ها باید در فضایی سرشار از عقلانیّت و محیطی خِرَدپسند و تهی از هیجانات فکری و جنگ آوری و ستیزه جویی، صورت پذیرد.
حمید رجایی
بهار 96
? @tolooemehr
عقلانیت / عقلانیت ایمانی (ش.ش / جا.ش /…)
عقلانیت ایمانی یعنی هماهنگ بودن یک امر با اصول موضوعۀ عقل (بدیهیّات و فطریّاتِ عقل عملی و نظری) و اسلام (متن دین، باورها، ایمان و تجارب دینی) ⇐ عقلانیت ایمانی
به عبارت عام تر، عقلانیّت عبارت است از اینکه: یک رفتار، دیدگاه، توصیه، راهکار و… مورد تأیید عقل باشد (عقل، در تولید آن کارسازی تاییدی و مباشر، داشته باشد)
اما پرسش این است که در اینجا مراد از «عقل» چیست؟ برخی از جوامع، امری را عقلانی می دانند و برخی دیگر نه. برای رهایی از این گرفتاری می توان:
1️⃣ عقلانیت را پدیدارشناختی تعریف کرد: عقلانیّت یعنی آن شیوه از خردرورزی و یک نظام فکری که توسط آن، یک جامعه، اموری را سزاوار و درست یا نادرست می داند.
2️⃣ آن را مطابق مصداقی از کلیّت بالا تعریف کنیم: عقلانیّت یعنی هماهنگ بودن یک امر با اصول موضوعۀ عقل (بدیهیات و فطریات عقل عملی و نظری) و اسلام (متن دین، باورها، ایمان و تجارب دینی)
گاهی مصادیق رفتارها و دیدگاه های عقلانی، در عقلانیت ایمانی و عقلانیت غیرایمانی، ناهماهنگ می شود. مثلاً ممکن است، عقلانیّت غیرایمانی، نپذیرد که حضرت ابراهیم علی نبیّنا و علیه السلام، زن و کودک خردسالش را به بیابان مرگبار و بی آب و علف ببرد (و اگر چه امر الهی را به گوش، شنیده باشد) اما عقلانیت ایمانی اگر چه چنین کاری را تایید نمی کند اما با وجود نص یا حجتی الهی که به آن قائم حتما آن کار را عقلانی می داند. مومنان، خود نصوص دینی و تجارب دینی را در مکانیسم عقلانیت دخالت می دهند (مثلا سربریدن ابراهیم مر سر اسماعیل را به دلیل وجود نص عقلانی است و بدون نص، جنایت است) باید توجه داشت که موارد چنینی، اموری استثنائی و مهم اند و افراد نمی توانند با اجتهادات خودخوانده آن را استنباط کنند. این اجتهاد باید در فرآیند جمعی و نخبگانی صورت پذیرد (متخصصان دین)
عقلانی بودن امور، مانند خود معارف دین اجتهاد پذیر و تکثّرپذیر است. چرا که هم تکثّر از جهت ادلّه و هم از جهت تطبیق مصداق بر عنوان و موضوع حکم در آن سریان می کند. داده های ریزوماتیک و علم الابدان در تشخیص عقلانیت، خیلی موثّر است.
در تشخیص عقلانیت اسلامی نباید احساساتی عمل کرد و باید کار را بدست عالمان کم احساس، مومن و بسیاردان سپرد. کم ایمان ها و احساساتی ها و تک ضلعی ها، نباید مجتهد عقلانیت شوند.
بنابراین تعریف عقلانی بودن و تشخیص مصداق عقلانی گاهی بسیار دشوار است. بسیاری از شارحان به دشواری آن توجه کافی نکرده اند.
✍️ پانوشت
⇑. به معنای عقلانی و خردپسند بودن
نوفهمی
نوفهمی (ش.ش / خلاقیت) تحولی در جهان ذهن و علم است که باعث می شود اندیشه ای نوین، در ذهن یا ذهن جمعی عالمان شکل گیرد. نوفهمی در حوزه خلاقیت و فلسفه علم مورد بررسی قرار می گیرد.
♣ جستارهای وابسته
♠مرز دانش
♠ اقسام تحول فهم
♠ کتاب آفرینندگی، تفکر جانبی و باور دینی
بشارت ها، در نسل نوی روحانیان
فضلای روحانی نسل جدید حوزه؛
1. به « سپهر معرفت جهانی» نزدیک تر شده اند.
2. مسایل را چند بعدی و «چند علومی» می بینند و می رود که این گونه بفهمند.
3. به علوم مختلف، احترام می گذارند. به روابط علوم و « علوم میان رشته ای» و « کل نگر » لبخند می زنند و از آن استقبال می کنند.
4. به عینیت، نزدیک تر شده اند. آرمان را از طاقچه برنمی دارند و زیر پِرِس عمل نمی گذارند. اما نظریه و تئوری را چرا… صبورتر شده اند. « متن گرای افراطی» نیستند.
5. دنیای شان بزرگ تر شده است. کتاب طهارت و نجاست و احکام صوم و صلات، بخش کوچکی از دامنه گسترده علوم و جهانشان شده است.
6. می پرسند و می شنوند. مهربان تر هستند. چالش پذیرتر شده اند. معرفت را چکشخوار میدانند.
7. با ابزارهای ارتباطی جدید آشنا شده اند. مایل به ارتباط با نخبگان جهان اند.
8. کم کم متوجه شده اند که «حدود عدمیه معرفت» مقدس، نیست. یعنی فهم های درست می تواند بهتر شود، فهم بهتر، میوه های متفاوتی در کم و کیف می دهد. با «سیستم توزیع قداست در عالم» بهتر آشنا شده اند. (نگا. مرز دانش )
9. بین «محکمات دین» و «سامانه های راهبردی و ساختاری» تفاوت قائل شده اند. می دانند «محکمات قابل نقض نیستند» اما «راهبردهای اجتهادی»، نظری و قابل بحث اند. دانسته اند می شود امور را به نحو بهتری پیکربندی کرد. می شود با «راهبردهای عملیاتی» بهتری با خود، خانواده، جامعه و جهان، تعامل داشت.
10. «نشانه شناسی جهانی» بهتری دارند. نمادها و فرهنگ های مختلف، آنان را آشفته و متحیر نمی کند. می توانند با ارباب مذاهب و فرهنگ در جامعۀ رنگارنگ جهانی، گفتگو کنند. شکارچیان بهتری برای اندیشه و گفتگو شده اند. دانش را می ربایند، چه از یک زن فرنگی باشد و چه از یک مرد آفریقایی (علم بدرد بخوری اگر دارد فورا می گیرند) اگر درّی از معرفتی بیابند، می ربایند و اگر چه از دهان سگی باشد. (نگا. اصل رندی)
11. نه فقط «مخالف» را تحمل می کنند، بلکه «تکثرِ معرفتی» را دوست دارند.
12. در «مدیریت فرهنگی» به راهکارهای پخته تری می اندیشند. درک بهتری از مکانت و نسبت «موعظه اخلاقی» و «مدیریت فرهنگی» یافته اند.
13. « پدیده اجتماعی» را بهتر درک می کنند. و این خیلی مهم است.
14. به نسل پیشین خود، احترام می گذارند و خطاها و نارسایی های علمی آنان را درک می کنند. می دانند «شتاب تحولات معرفتی» ممکن است فاصله ها را بیشتر کند. اما هدف و آرمان واحد و عشق به قرآن و اهل بیت (علیهم صلوات الله) و ولی فقیه و انقلاب، آن ها را به هم پیوند می دهد.
15. متواضع شده اند، به جهان علم نمی شورند. می آموزند و نقد می کنند؛ از همه مهم تر فهمیده اند نباید «قضاوت» کنند و این خیلی مهم است. می دانند بسا در هر سخنی، رگی از حقیت می تپد و هر سخن باطلی ،کج شدۀ یک سخن درست است.
16. نامسلمانان و حتی بدکاره ها را لزوماً اهل جهنم نمی دانند. دور برنمی دارند، بهتر احتمال می دهند که بسا یک روسپی هم به بهشت برود…برای عاقبت بخیری خود به نحوی بهتر، نگران اند.
17. با مکانیسم های اندیشه، جامعه، سیاست و قدرت، اقتصاد و «مکانیسم انسان» بهترآشنا شده اند، «سیستمی» نگاه می کنند. طبیبانه تر می نگرند. می دانند هر راهبردی برای کنترل بزه و بدی (اعتیاد، بدحجابی، سرقت، گرانی، فساد اقتصادی و…) غریزه جنسی، «غریزه و مکانسیم اندیشه و رشد علم» چرخه قدرت و ثروت و نظارت کامل نیست. پیوسته «منابع دست نخورده دین» را بررسی می کنند. می دانند همه تصمیمات باید مورد امضای شارع مقدس باشد.
18. «زبان آموزی» را فقط برای «تبلیغ» و ترویج نمی خواهند. اگر زبان دوم را بیاموزند، آن را برای «داد و ستد معرفتی» می آموزند.
19 به انقلاب عشق می ورزند، اما از تاریخ انقلاب عبرت می گیرند، آن نقد می کنند.
20. سوداهای معقول تری یافته اند، به راهکارهای شدنی تری می اندیشند. در تعمیق و گسترش اسلام، به راهکارهای با صبورانه تر حوصله تری می اندیشند.
21. «دشمن شناسی» بهتری یافته اند. «ترفندهای دشمن» برایشان رسواتر شده است. سینما، مهندسی علم، مطبوعات و دروازه بانی اخبار و سناریوهای پیچیدۀ دشمن را بهتر و تخصصی تر می فهمند. اما می دانند باید هر چیز را همان سنخ مقابله کرد: موشک در برابر موشک، فرهنگ شیطانی و دستکاری شده در برابر علم و فرهنگی که تواضع بصیر الهی سرچشمه می گیرد… با «باربی» نمی شود جنگید، اما می شود از تهدیداتش، فرصت ساخت. همه اجزاء وجودی «باربی» بد نیست. کلیتش آری ناپذیرفتی است. «باربی» ما را به فکر فرو می برد و این خوب است.
22. بین «سیاستمداران کثیف دنیا» و «مردم و نخبگان ملل» دیگر تفاوت می گذارند.
23. با ظرفیت ها و ابزارها و شیوه های دستیابی به «فهم بهتر» و «علم اندوزی بیشتر» و «ترویج موثرتر و گسترده تر اسلام» در جهان جدید آشنایی یافته اند.
24. از التقاط گریزان اند؛ اما مایل اند علوم را همچون انوار آیینه ها، درهم بتابانند. از اینکه یک مسئله را فقط با یک علم بررسی کنند می هراسند.
25. به «کار گروهی» روی کرده اند و اگر چه از راه شبکه های الکترونیکی.
26. با احتیاط بیشتری سخن می گویند. ترویج و تحقیق را در ابعاد متناسب با زمان فهم می کنند.
27. چابک تر هستند. از استخاره های طولانی و استخوان لای زخم گذاشتن بیزارند. دیگر با آمپلی فایر و ویدئو و ماهواره و… مشکل ندارند. در باره اش می اندیشند و از آن بهره می جویند.
28. تجارب مدیریتی پیدا کرده اند. گاه سفر می روند، جهان را می بینند.
29. در فرآیند کشف و حل مسئله، جسورتر و عاقل تر و «آماراندیش تر» و «عملیاتی اندیش تر» شده اند. اصل «در علم حیاء نیست» را در ابعاد بهتری درک می کنند ( مثلاً دربارۀ بهینه شدن رفتار و مدیریت عاطفی جنسی، بهینه شدن زناشویی همسران در اتاق خواب، و در بررسی آسیب های خودارضایی دختران و پسران، امکان تشکیل پستوهای فساد در قدرت سیاسی و اقتصادی و … درک عالمانه تر و بهتری یافته اند)
و در یک کلام معرفت اسلامیشان در حال شسته تر و بهتر شدن است… آری به سیره امام صادق ع بیشتر نزدیک می شوند.