1

پیکره بندی علم (ش.ش / علم شناسی)

پیکره بندی علم، به نحوۀ تنظیم گزاره ها و ابواب یک علم اشاره دارد. این تنظیمات، مبتنی بر نظریّات زیرساختی، تعاریف پایه، تعیین غایت و توقّع از یک علم، منبع و روش و اولویّت های نظری و کاربردی و… در یک علم، صورت می پذیرد. ممکن است دانشمندان، یک علم را چند گونه پیکره بندی کنند. مثلاً جامعه شناسی و اقتصاد سوسیالیسمی و لیبرالیسمی دو گونه پیکره بندی می شوند. همچنین علوم انسانی اسلامی با علوم انسانی روییده در غیر معارف اسلامی به دو گونه پیکره بندی می شود.

نکات مهم

 ♣ علوم انسانی اسلامی، ممکن است توسط دانشمندان مسلمان نیز، چند گونه پیکره بندی شوند و اگر چه، همه، بر تعامل علم ساختی منابع معرفت اسلام متّفق باشند. البته همگی در محکمات معرفتی، مشابه خواهند بود. بنابراین «در تولید علم انسانی اسلامی، نباید یک پیکره بندی واحد را دنبال کرد» چرا که  عالمان اسلامی، ممکن است هر یک، در تبیین نظریّۀ معرفت شناختی خود، اتّفاق نظر نداشته باشند.

♣ پیکره بندی ها نیز متحوّل می شوند. چون نظریّات معرفت شناختی و اولویّت های کاربردی و… تغییر می کنند.




قوه ظاهری و باطنی انسان (انسان شناسی)


 

قوۀ ظاهری و باطنی انسان (انسان شناسی) عبارتند از مجموعه توانایی های بالقوّه و بالفعلی که در اندام ظاهری با در توانمندی های نهان انسان به ودیعه نهاده شده است.

♦ قوای ظاهری مانند: بینایی، چشایی، بویایی، لامسه و امکان راه رفتن و برداشتن و گذاشتن و هر کار دیگر دیگری که انسان بوسیله اندام ظاهری خود آن را انجام می دهد. گاهی خود عضو را هم مجازاً قوّه می نامند.

♦ قوای باطنی مانند: هوش، عقل، حافظه، حسّ مشترک، فرشتگان و شیاطینی که به انسان افزوده شده اند و کلیّه توانمندی های روحی و فکری انسان. البته تاکنون بخش بزرگی از قوای باطنی انسان ناشناخته مانده است. قوای باطنی انسان، از جمله مرموزترین بخش های افرینش است.

 


جستارهای وابسته

♣ حس مشترک




قداست (ه.ش / عالَم شناسی)

قداست وصفی حاکی از سرشاری و فیضان نسبی یا مطلق خیر، و غیبت هر گونه شر، در چیزی است. مبدأ و منشأ قداست، خدواند متعال است و هر آنچه از خیر، بهره­ مند باشد، به همان میزان، مقدّس است.

قداست، در همۀ هستی سریان دارد و از منشأ آن یعنی خدای متعال، به همه جهان، ساری و جاری می­ گردد؛ مگر آن­چه تماماً و به امر مولا، از خیر و رحمت محروم باشد. بنابراین تمام جهان آفرینش، محترم و مقدّس است و رعایت ادب الهی در مورد آن لازم است. باورهای دینی منصوص، نیّات خیر و اعمال صالح (با نیت صحیح)، عالمان دین و همه خیراندیشان و خیراندیشی ها، از آن نظر که متصل به خیر هستند، مقدّس هستند.




حس مشترک / حس مشترک جمعی (ش.ش / انسان­ شناسی / فر.ش)


1. حسّ مشترک (ش.ش / انسان­ شناسی / فر.ش) قوّه­ ای است از قوای باطنی انسان که ادراکات متکثّر را به نحوی معنادار، انسجام می­ بخشد. این قوّه، ادراکاتی که از  چند مجرای شناختی، فرآهم می آیند را نزد نفس مُدرِک پیوند می دهد و نفس آن را در مفهومی کُلّ نگرانه، درک می کند. اکثر ادراکات ما، از پسِ حسّ مشترک درک می­ شود. حال این ادراکات، ممکن است برای فرد اتفاق بیافتد یا جمع نخبگان یا مرد در خیابان. مجاری می تواند مجاری حسّی، شهودی یا عقلی باشد. شرط لازم و کافی برای ادارکات حسّ مشترک، به اشتراک رسیدن ادراکات در محل واحد است. این محل ادراکی واحد، می تواند نزد نفس یک مدرک باشد یا اذهان جمعی دانشسرائیان.

2. .حس مشترک جمعی، همان اذهان جمعی دانشسرائیان است. اساساً کلیّۀ مفاهیم علومی در حسّ مشترک دانشمند و دانشسرائیان ادراک می شود. گفتگوی سپهری بر اساس و با زبان حسّ مشترک جمعی شکل می گیرد. تبانی اجمالی دانشسرائیان بر مفاهیم پیچیده «آب»، «گرما»، «خداوند»، «طراحی شهری» و… درحسّ مشترک جمعی ایشان رخ می دهد.

کلیّۀ مفاهیم علومی در حسّ مشترک دانشمند و دانشسرائیان ادراک می شود. گفتگوی سپهری بر اساس و با زبان حسّ مشترک جمعی شکل می گیرد. تبانی اجمالی دانشسرائیان بر مفاهیم پیچیده «آب»، «گرما»، «خداوند»، «طراحی شهری» و… در حسّ مشترک جمعی ایشان رخ می دهد.

تشخیص اینکه آیا حسّ مشترک، قوه ای مستقل از قوای باطنی است یا نه، کار دشواری است. قوای باطنی انسان، بسیارند و داوری در مورد استقلال هر یک از آن ها گاهی آسان نیست. اما اجمالاَ می توان گفت، قوای باطنی با همداستانی و ترکیب عملکرد، قوّۀ تازه ای را ایجاد می کنند. مثلاً مهارت رانندگی، نقاشی و … که نزد نفس فراهم شده است یک قوه باطنی است.

 

 


 

جستارهای وابسته

♣ قوای باطنی




مقبولات ارتکازی / نظریّه­ های خفته (ش.ش)


بسیاری از  ارتکازات، در ذهن دانشمندان وجود دارد که به­ طور ناخوداگاه مقبول هستند؛ امّا نمی­ توان آن ها را نظریّه دانست. از جمله مقبولات ارتکازی یا دیدگاه­ های خُفته. مثلاً پیش تر، دانشمندان، مبتلا به این اصل موضوع مبدَّل بودند که «اگر اشیاء سنگین و سبک با هم از بلندی، رها شوند، سنگین ترها، زودتر از اشیاء سبک به زمین می رسند» این دیدگاه را دانشمندان، شاید به زبان نمی آوردند، اما در ارتکازشان چنین چیزی را پذیرفته بودند و همین، مبنای خیلی دیگر اندیشه ها، واقع می شد (گالیله، دریافت که این طور نیست) یا اینکه اساساً همه، ارتکازاً این را اصل موضوع گرفته بودند که هندسه ای بجز هندسۀ اقلیدسی، متصوَر نیست (هندسه هذلولی این تصوّر ارتکازی را به هم ریخت) یا فلاسفه، ارتکازاً باور داشتند که حرکت در جوهر، امکان پذیر نیست (ملّاصدرا آن را بهم ریخت) یا مثلاً گاه افراد نخبه یک جامعه، زندگی علمی معمول خود را دارند و ارتکازاً پذیرفته اند که در جامعۀ ایشان، انقلابی رخ نمی دهد (یک اصل موضوع ارتکازی خاصّ و حال آن که انقلاب در راه باشد) یا اینکه به طور ارتکازی گمان کنیم که «همواره، یک زاویه، از دو ضلع ساخته شده است» (اگر به نوک مخروط بنگرید درمی یابید که زاویّۀ یک ضلعی، نیز وجود دارد) و… مقبولات ارتکازی، لزوماً غلط نیستند. بلکه در دیواره ها و زیرستون های اندیشه های ما تعبیه شده اند؛ ولی ما به خدمت و خیانت آن ها توجّه نداریم. مقبولات ارتکازی را می توان دیدگاه های خفته نامید. همچنین اطلاعات متکثّر و خوب ثبت شده و درس های خوب خوانده شده و اخبار خوب گرآوری شده، نظریّه نیستند. نظریّه، باید یک متکثّر، انسجام یافته و موجّه و  با  کفایت تبیین، باشد.

مقبولات ارتکازی، لزوماً غلط نیستند. بلکه در دیواره­ ها و زیرستون­ های اندیشه­ های ما تعبیه شده­ اند؛ ولی ما به خدمت و خیانت آن­ ها توجه نداریم. مقبولات ارتکازی را می­ توان نظریّه­ های خفته نامید.

 


 

پیوندهای مرتبط

نظریّه




شیوه‌نامۀ حضور در کهکشانِ معرفتِ جهانی


‏1 اینکه اصل بر ادبیّات آفندی باشد و کمتر از شیوۀ پدافندی استفاده شود. ما در سپهر معرفت حضور ‏پیدا نمی‌کنیم که کسی را مغلوب کنیم. باید در جهان معاصر، بیشتر برای حل مسئله کوشید. اگر ‏چه علوم انسانی در بسیاری از مختصات ارزشی و مکتبی، بوسیله ارزش‌های لیبرالی، سحر ‏شده‌اند اما باطل کردن این سحر شوم، با جستارهای جدلی و دفاع‌گرایانه، گاه چندان کارساز ‏نیست. باید به فرآیند حلّ مسائل و ‏ارائۀ‏‏‏ توصیه‌های کارساز برای پیشبرد زندگی و معنابخشی ‏به آن و درک عالم و آدم پرداخت. باید بخشی از راه‌حلّ‌ها بود و نه علوم امروز را از زیر پای ‏عالمان و مصرف کنندگان علوم کشید. اگر چه برخورد پدافندی و متکلمانه و نشان دادن ‏خطاهایی که در علوم انسانیِ موجود، وجود دارد، نیز بخش بزرگی از مأموریت دیالوگی همۀ ‏حاضران هست، اما ممکن است روحیۀ پدافندی، ما را از فراگرفتن و رندی آموختن دور کند. ‏روحیه پدافندی و کلامی، ‏البتّه‏‏ این خوبی را دارد که از پیش، ما را از برخی سُر خوردن‌ها ‏ایمن می‌کند؛ اما غلبۀ آن را در گفتگوی‌سپهری نباید توصیه کرد. این طور پدافند هم توفیقمند‏تر خواهد شد (دقت کنید) اینکه هر دیدگاه را از پنجره «نظریّۀ توطئه» ببینیم، نشان هوشمندی ‏نیست. اتفاقاً سنخی کم‌خردی است که اتفاقاً به موفقیت دشمن در مدیریت ما منجر می شود. ‏تعامل گفتگویی ناب خود، توطئه‌ها را خنثی می‌کند. اما ‏باید هوشمندانه توطئه‌ها و مدیریت ‏کردن‌های علم را توسط شیاطین، زیر نظر گرفت؛ اما نباید با غیرت و رگ برآمده در کهکشان ‏علم حضور یافت. این یک خبط و خطا است که به پیروزی خصم می‌انجاند. ‏

2 فرصت‌سوزی ممنوع! نباید در دیالوگ با جهان و حضور در مجامع علمی جهان، دچار تعلّل و ‏فرصت سوزی شویم. فرصت ها مغتنم‌اند. استخاره‌های طولانی در تعامل با دنیای جدید، باعث ‏می‌شود که ما نتوانیم زودتر توانمندی این دیالوگ و تأثیرگذاری را پیدا کنیم. مهارت حضور در ‏ کهکشان علوم، مانند مهارت شناکردن و رانندگی است. با تصوّر روش‌های شنا و رانندگی یا ‏خواندن کتاب راهنما، نمی‌توان شنا و رانندگی یاد گرفت. آری آمادگی‌های اولیّه، ضرورت ‏دارد؛ اما وقت کشی و ترسیدن بی‌فایده است. جهانِ علومی عالمان دین، نباید در حوزۀ ‏اندیشه‌های خود دچار تکرار و حدیث نفس شود. علم، یک پدیده جمعی است و خداوند ‏بیشترِ آن را به کسانی می‌دهد که بیشتر می‌کوشند و می‌کاوند. اساساً گفتگو، یک تقدیر الهی ‏برای فهم بهتر بین ابناء آدم است. ما در ارتباط با جهانیان هیچ چاره‌ای جر دیالوگ و گفتگو و ‏مباحثه نداریم. افراد گفتگوگریز و اگر به ظاهر متواضع و خوش سیما باشند، اما به‌باطن طواغیتی هستند که ‏فرعونی را درون و خفا پادشاه کرده اند و بزودی گرگ‌ها را روانه جامعه می‌کنند. اگر میان ‏سیاست‌مداران، جنگ است و اگر ملت‌ها بواسطه‏ تعصّبات ‏‏‏( ناعلم ها) منازعه می‌کنند، باید بجز ‏از راه‌های دیپلماتیک و تدبیر در ارتباطات سیاسی و نظامی (صنایع دفاعی بسیار قوی‏) ‏گفتگوی نخبگانی و فرهنگی مجال موسعی داشته باشد.

3 حضور در سپهر معرفت، زمینۀ بسیار خوبی برای آموختن خلاقانه و رندانه است: آموختن برای ‏تکمیل و فربه‌سازی علوم انسانی اسلامی. تکمیل یک علم اسلامی، یعنی تعیین تکلیف سازه‌‏های معرفتی موجود در سپهر معرفت بشری با محک تعالیم انبیاء. همۀ معرفت‌هایی که در ‏سپهر معرفت در باب عالَم و آدم سخنی در کام دارند، باید از راه معرفت فرآوری شده از محکمات معرفتی دین، با شیوه‌ استدلالی تعیین تکلیف شوند. این فرآیند، وقت‌گیر و خلاقیت‌خواه است. این فرایند اجتناب ‏از پیش داوری؛ روشمندی و اما سرعت و شتاب را هم لازم دارد. چاره‌ای نیست، گاهی باید ‏سرعت و دقّت را با هم آشتی داد. ‏

4 ‏ روحیۀ تواضع و ادب معرفتی، از دیگر شیوه‌های حضور در کهکشان معرفت است. اصل ادب ‏ ‏‏(اصط.رجا) یک اصل بسیار مهم است. در تعامل، ما نه فقط می آموزیم و ندانستن های خود را ‏کم می‌کنیم، بلکه دیگران از حضور ما بهره‌مند می‌شوند. نباید گمان کنیم که ما ناوبران علوم جهان ‏هستیم. هر قدر متواضع‌تر باشیم زودتر اوج می‌گیریم. استراتژی تواضع، بهتر از استراتژی ‏ناوبری و خودبرتربینی است. اگر چه نباید واداده بود. باید شنونده عاقلی بود و نه گوینده‌ای ‏پرمدعا. باید حقّ گفت اما همیشه نباید حقّ بجانب بود. مؤمن باید رِند باشد و بتواند دُرّ ‏معرفت را از سینه منافق برباید. ‏

معرفت، خود، معرفت‌آفرین است؛ به شرط این که راز آن را بدانیم. علوم به هم و در هم می تابند و به ‏یکپارچگی می رسد. معرفت دینی (آنچه از « تعامل علم ساختی » با « معرفت دین » و علوم دیگر فراگرد ‏می‌آید) و غیر آن (به معنای آنچه بجز ار راه متن وحیانی فراهم آمده) در شکل هنجاری خود، ‏یکپارچه‌اند (معرفت دینی و علمی یکپارچه‌اند) هر آنچه با محکمات دین، سازگار نیست، علم نیست. ‏

در تلگرام بخوانید.