1

اصلاحیه‌های راهبردی برای سریال‌های سیما بخش دوم

۴٫تقویت نگاه سیستمی به جهان پیرامون

یکی دیگر از وجوه تکمیل سبک اندیشه ­ی ما ایرانیان، این است که بیاموزیم به پدیده­ ها با رویکرد سیستمی بنگریم. آسیب­ شناسی­های سیستمی داشته باشیم و همچنین راهکارهای سیستمی ارائه دهیم. درک سیستمی از عالم، بویژه وقتی دست انسان در دست اهل بیت (علیهم السلام) باشد خیلی راهگشا خواهد بود. انسان­های کوته فکر، همواره درباره­ی افراد و اشخاص فکر می­کنند، انسان­های متوسط در مورد ماجراها می­اندیشند، ولی انسان ­های  بزرگ، به فرآیندها و نظریه­ها می­اندیشند. ما ایرانیان، بیشتر خواهان حل موردی مشکلاتیم و برای آن­ها چاره­ جویی سیستمی نمی­کنیم. معمولاً برای آن­ها فرایند نمی­سازیم و در خصوص آن­ها نظریه نداریم. مثلاً برای  مدیریت فرهنگی فاقد دکترین هستیم، برای تولید علم هم، برای مواجهه با مدرنیته و زندگی درست در عصر فراصنعت هم و… بالاخره به تفکر سیستمی درست دست نیافته­ایم.

در سینمای جهان، اما فیلم­ های زیادی هستند که برای پدیده­ های جهان – در افق توضیح سیستمی – راهکارهای سیستمی درست (یا غلط)  ارائه می­کنند. از وقوع تاریخی یک حادثه تا عمق جریان سیستماتیک آن پیش می­ روند و این نگاه به جهت روش­شناختی درست و لازم  است.

نکته­ ی جالب و فاخر این است که اتفاقاً در جهان بینی ما بر اساس آموزه­ی عالم­شناختی اسلام، کلّ هستی از ملک تا ملکوت، ارتباط ارگانیکی و سیستمی دارند. ناسوت ما با عالم مثال و عالم مثال با عالم عقل و … عمل صالح و طالح ما آدمیان، همه در سیستم عالم وارد می­شوند و بر سامانه حیات مادی و معنوی ما ورود سیستماتیک دارند. علاوه براین مغز ما، بدن ما، جامعه، زبان، فرهنگ، دین، طبیعت، و… همه سیستم­اند. هنر نمایش، همواره روایتی دراماتیک از بخشی از همین عالم است و این عالم سیستمی است و لذا سینما هم نباید بدون درک سیستمی بنگرد و روایت کند، اگر چه در مورد یک شخص یا یک پدیده روایت کند.

شبهه­ای که برخی از افراد سطحی­ نگر پس از شنیدن این مطالب به زبان می آورند این است که می­گویند: مخاطب رسانه توده­ ی مردم­اند و توده، سیستم را چه می­فهد؟ پاسخ این است که آیا مخاطب قرآن هم توده­ی مردم نیست؟جواب مثبت است. اما قرآن هم مانند حقایق هستی، تو بر تو و لایه به لایه است. آثار هنری فاخر هم تو بر تو هستند و هر کسی به قدر ظرفیتش از آن بهره می­برد.

اتفاقاً فیلم خوب، فیلمی است که پا به پای تعمق مخاطب، معنا و مطلب ارائه کند و اگر هم با بیانی ساده، با او مسائلی را در میان می­گذارد، اما همان را ضمن نگاهی سیستمی منتقل می­کند. وقتی تولید بر مبنای نگاه سیستمی بود به جای حلّ مسأله از راه بررسی یک مورد، لازم می­افتد که راه حلّ سیستمی هم ارائه کند و البته  راه حلّ­های سیستمی، تقریباً راه حلّ­هایی هستند برای تمام فصول. در میان فیلم­های ایرانی، در نمونه هایی مانند اتوبوس (۱۳۶۴ نگاه سیستمی به ورود امر تازه در سیستم نا اشنا و بی توجهی به افعی های احتمالی زیرین آن ) افسانه آه (۱۳۶۹ نگاه سیستمی به جایگاه فرد در موفعیت عاطفی و نفی سیستمی حسرت) هزاران زن مثل من (۱۳۷۹ نگاه سیستمی به آسیب عاطفی حق حضانت، فارغ از داوری در مورد محتوا) سریال گرگ­ها (آناتومی قدرت در تعامل با حکمت۱۳۶۶) و برخی از آثار خانم پوران درخشنده، نوبت عاشقی (۶۹ فارغ ار افکار واپسین سازنده)  و… تا حد قابل قبولی نگاه سیستمی وجود دارد. (در آثار جهانی، آثاری چون: زنده باد زاپاتا (۱۹۵۲ سیستم و آناتومی قدرت) دزدان دوچرخه (۱۹۴۸ آنتومی فقر و واکنش فرد و جامعه) وکیل مدافع شیطان (۱۹۷۷سیستم عملیات شیطان) باراکا (۱۹۹۲ سیستم مدرنیته و پست مدرن در تعامل با طبع و طبیعت) انیمیشن ربات­ها (۲۰۰۵ سیسیتم خلاقیت در سامانه تجاری سازی) بروس قدرتمند(۲۰۰۳ نگاه سیستمی به اینکه خدای جای خود انسان جای خود)  و مانند آن را می­توان از این قبیل نام برد)

۵٫روی آوردن به نگاه های ترکیبی یا تفصیلی از پنجره­ ی علوم

امروزه خلاقیت ، در جامعه­ ی اسلامی، یک ضرورت گسترده است.خلاقیت حافظ هویت ملی و دینی ما است. اگر در رقابت­های خلاقانه از دیگران عقب بیافتیم، سخت به مصرف محصولات سخت و نرم دیگران مبتلا می­شویم و این باعث می­شود، به شدت مورد  تهاجم قرار گیریم.

دیگر آسیب سینما و هنرهای نمایشی ما، ضعف در نگاه علومی است. در واقع،  علوم و از جمله علوم انسانی، هنوز بدرستی به امداد غنابخشی محتواهای رسانه­ای نیامده­اند. یک حقیقت روان­شناختی را از ابتداء باید روان­شناسانه توضیح داد. برای این منظور ابتداء باید آن حقیقت روان­شناختی را فهم کرد و آنگاه آن را توسط اثر نمایشی بیان کرد. مسأله­ی جامعه شناختی و هستی شناختی، انسان شناختی، زیبایی شناختی و … را نیز به همین منوال. نکته­ای که در هنرهای نمایشی سایر کشورها بویژه هالوود می­بینیم این است که زویای دید علومی در موضوعات، بسیار نقش بازی می­کند و یک موضوع از زوایای گوناگون زیر ذره بین سینماگران می­رود.

البته نگاه­ تخصصی آسیب­ های خودش را دارد، بویژه اینکه هنوز علوم انسانی اسلامی در اکوسیستم معرفتی ما تولید نشده است که اتفاقاً رکود تولید علم بدلیل «بیماریِ عادتِ تک ضلعی نگاه کردن» به پدیده­ها در سبک اندیشه ماست. نباید کتاب­های روان شناسی و جامعه شناسی و فلسفه علم و…. از غرب به ایران می­آمد. باید ایران اسلامی در وضعیتی قرار می­گرفت که به تمام جهان، علم  صادر می­کرد و البته کتاب­های دیگران را به سرعت در خود می­بلید و هضم می­کرد و متواضعانه و هوشمندانه برای جهانیان شاگردی و معلمی می­کرد.( هرگز هیچ تمدنی از ارتباط گفت و شنودی میان تمدنی مستغنی نیست)

 در هر حال، جا دارد هنرمندان و سینماگران بکوشند (فارغ از روشنفکر مأبی) با مطالعات چند بعدی و با محوریت قرآن و عترت به مسائل بشری بنگرند به تولید هنری بپردازند .

می­توانند لایه­ ی روان شناختی یا جامعه شناختی یا زیست شناختی یک مسأله انسانی را با کمک و راهنمایی عالمان دین­شناس خبیر، بوسیله ی تعالیم وحیاتی محک زنند و تکمیل کنند و طبیعتا در این فرآیند هم می­آموزند هم یاد می­دهند … و آثار هنری قابلی را به سپهر رسانه تقدیم کنند.

ضرورت مسأله اینجاست که با توجّه به توصیه­ ی قبل (ضرورت نگاه سیستمی) اگر نگاه و محتوای هنری، علومی  و عمیق نشد، هشدار و بیانیه­ی اثر هنری تا حد درد و دل، پایین می­آید و تا همان حد هم می­ماند. هنرمند در اثر هنریش، مشکل را مطرح می­کند اما توضیح سیستمی و علومی و میان رشته­ای و پاسخی علمی و دینی نمی­دهد! و گمان می­کند کار بزرگی کرده است!

ناگفته نماند که این مهم با مایه­ ی اندک علمی، حاصل نمی­شود و همواره علاوه بر  مطالعه­ ی سیستمی مسأله و موضوع (در مطالعات میان رشته­ای) لازم است نتیجه را با دیدگاه اسلام محک بزنند و این مرحلّه را بدون همراهی عالمان دین طی نکنند. گو اینکه سینماگر همواره مامور حلّ مسأله نیست. بلکه گاهی مأموراست که مسأله را نشان بدهد و درد را گوشزد کند، گاهی فقط انتقاد کند و گاهی هم بخشی از جامعه را بگزد تا بیدار شود. اما همه­ی این­ها بااین مسأله منافات ندارد که بگوییم باید نگاه علومی و سیستمی را در سینما غنی سازی نمود (چقدر خوب است گوشزدها و انتقادها و گزیدن­ها هم با نگاه سیستمی و چند علمی، غنی شده باشد) به عنوان مثال آثاری چون: پرنده کوچک خوشبختی (۱۳۶۶ نگاه خوب روانشناختی به موضوع) اتوبوس (نگاه جامعه شناختی و فرهنگی و…) یوسف پیامبر( مدیریتی، اخلاقی، مهندسی، دینی، نگاه سیستمی فاسد نهاد دینی) خانه سبز (سیستم ارتباطات در خانه در تعامل با فرهنگ) از این دست آثار هستند. 

۶٫ ادبیات سالم،  نه بیمار

زبان یک قوم ترجمان و آینه­ ی اندیشه­ ی آن قوم و تعریف آن از عالم و آدم است. به جز وجه آینه بودن، ادبیات و گفتارهای یک قوم، با سبک اندیشه آن ارتباط همکنشی بسیار دارد. اگر یک قوم ادبیات و نحوه گزارش روزمره­اش را از خود و عالم، عوض کند کم­ کم شخصیّتش­ تغییر می­کند و بهینه می­شود.

برنامه­ های نمایشی ما به علت غیبت طولانی مدت “شخصیّت پیشرو” دچار نوع خاصی از “ادبیات بیمار ” شده است. زبان­پریشی، زیاده­گویی و از این این دست کژکاکردهای زبانی در آثار ما زیاد است. متوجّه هستیم که سینما هم آینه است و هم نسخه. اگر چه در جامعه­ی مخاطب هم ادبیات بیمار وجود دارد و هم زبان پریشی، هنر این است که درصد قابل توجهی از محصولات هنری، آموزنده­ی ادبیات سالم و گراینده به گفتمان سالم و پیشرو باشد.

اگر مخاطب مبتلا به ادبیات بیمار است، با هشدار هنرمندان، حداقل بداند که بیمار سخن می­گوید و بداند که خوب سخن گفتن و سخن خوب گفتن چیست؟ در برخی از آثار نمایشی حتی در باره­ی نوع ارتباط میان چگونه سخن گفتن و چگونگی شکل­گیری شخصیّت، آثاری وجود دارد و حتی قهرمان اثر با اصلاح زبان به اصلاح با خود دست یافته است.[۱]

اما ادبیات بیمار چیست؟ ادبیات بیمار عبارت است از:

«تمام گفتارها و بیانات زبانی و غیر زبانی (شامل زبان بدن و زبان تصویر در فرهنگ یک جامعه) که به تولید و تقویت یک صفت نکوهیده در گوینده یا شنونده ختم می­شود و قرائتی منفی از پدیده ها (از جمله خود گوینده ) را ارایه می­کند، داخل در تعریف ادبیات بیمار است و اگر چه آن گزاره­ی بیمار، صادق باشد. مثلاً: می­ترسم، نمی­توانم، بیمارم،موفق نمی­شوم، بد شانسم، شکست خورده­ام و… همچنین  هر موقعیت نمایشی  که به وجاهت ضعف  و رکود  دلالت کند  نیز ادبیات بیمار نمایشی است.  بنابراین پرهیز از ادبیات بیمار در نمایش، حداقل در  دو بخش خود را می­نماید: یکی در دیالوگ­ها و دیگری در پرداخت هنری  موقعیت و انتخاب ژانر درست  و  مناسب تلویزیون و نحوه پرداخت  و   ورود   و خروج در مسائل»

سال­هاست که روان­شناسان به جای طرح مباحث آسیب شناختی، شخصیّت سالم را توصیف می­کنند و بوسیله­ی تذکرات خُرد و میکروسکپی، مشکلات ماکروسکپی را حلّ می­کنند. مثلا توصیه می­کنند به جای جمله­ی “از ارتفاع می­ترسم” ، بگویید: “از بلندی خوشم نمی آید و باید با آن دوست شوم”. به جای “نمی­توانم” بگویید: “فعلا آمادگی ندارم”؛ به جای “موفق نمی­شوم” بگویید: “شرایط موفقییت را فراهم می­کنم”. پیدا کردن موارد بیمار و سالم گفتار کاری تخصصی نیست. فقط توجّه و التفات می­خواهد[۲]

در هر حال سخن ما در این مقوله این است که:

«هنرهای نمایشی نه بطور مستقیم اما نه در روند و فرایند خود، اولاً ادبیات بیمار را ترویج نکند و ثانیاً ادبیات سالم را به مخاطب توصیه نماید و به مخاطب سخن گفتن سالم را یاد بدهد»

همه می­دانیم که فکر و زبان شدیداً باهم متعاملند، ما وقتی فکر می­کنیم، آهسته سخن می­گوییم و وقتی سخن می­گوییم گویی بلند می­اندیشیم (با مساحه) بنابراین تعابیر و نحوه­ی سخن گفتن در شاکله آدمی تاثیر بسیار دارد.

نکته­ ی دیگر آموزش سنجیده­ گویی و به اندازه گفتن است ، زیاده­ گویی شخصیّت­ های نمکین و طناز در جای خود لازم است، اما مهم این است که ما از شخصیّت ­های قهرمان، به اندازه سخن گفتن ، سکوت حکیمانه و پرهیز از زبان پریشی را یاد بگیریم.

 مطلب مهم دیگر درمورد لحن همه­ ی عناصر نمایش است. به این معنا که پیام (مایوس نباش) ، (دروغ نگو) ، (خیانت نکن)،  ( بد اخلاق یا رذل نباش ) را در اثر نمایشی به هزار گونه می­توان بیان کرد. اما متاسفانه ما ایرانیان علی رغم این همه شیرینی  که در زبان فارسی و ادبیات­مان وجود دارد، سخنان انتقادی، تربیتی، سیاسی، اجتماعی و حتی خبری را نمی­توانیم شیرین بیان کنیم! همه می­دانیم خیلی از ماها ، از جمله نمایندگان مجلس ( که همواره با یک شور خاصی در مجلس نطق می­کنند) ، فریاد می­زنیم و یک مسأله را که می­توان با استدلال، آرام و منطقی بیان کرد را به یک ماجرای عجیب و قریب بدل می­کنیم! ادبیات انتقادی ما نیز یا خیلی تلخ است یا چنان طناز است که گاه از منطق تهی می­شود .شیرین­ گویی و شیرین زبانی، یک هنر است. حتی اگر سخن ما حاوی خبر تلخی باشد می­توان آن را دلنشین و شیرین گفت. برگ برنده­ ی هالیوود، این است که بواسطه­ی تکنیک و کارگرفت همه عناصر نمایشی، سخن خود را با بیان کلامی و تصویری دلپذیر می­کند.حتی اندوه ­ها وغصه­ ها هم در سینمای هالیوود لبخند می­زنند. پلان­ها، سکانس­های گریه و شیون، کوتاه است. اما پلان و سکانس مبارزه برای غلبه بر اندوه زیاد و سرشار است.

ما در بیان سینماتیک، بیشتر و خیلی زود به زاویه کور و ناهنجار درمی­غلطیم و یک حقیقت تلخ را می­خواهیم باهمان تلخی به خورد مخاطب بدهیم تا مثلا واقع­گرا و صادق باشیم! طبیعتاً مخاطب یا می­گریزد یا بطور نهانی و ناپیدا دق مرگ می­شود. این مطالب منافاتی با ضرورت استفاده بجا از ژانر وحشت، تراژدی و.. ندارد و این نقیصه را نباید پشت ماهیت ژانرها مخفی کرد. اگر چه در انتخاب ژانر هم باید سلیقه داشت و تلویزیون را با سینما اشتباه نگرفت.

 البته در آثار نمایشی ما آثار خوب زیادی هم یافت می­شود.[۳] مهم این است که ما بدانیم زبان تصویری (شامل ژانر و سبک گفتار بصری) را فقط سلیقه­ی ما یا نوع محتوا تعیین نمی­کند. این که مخاطب بارها و بارها اثر را ببیند و لذت ببرد و آن انرژی بگیرد، نیز مهم است. اینکه مخاطب امروز ظرفیت این­همه عبوسی را ندارد و… همین بی توجهی هاست که ما میان گیشه و محتوا در می­مانیم. یادمان باشد بی­جهت نباید مخاطب را دق داد نباید از او انرژی گرفت بلکه به عکس، اثر ما باید انرژی بخش باشد.[۴] اهمیت این مساله در تلویزیون صد چندان است. زیرا تلویزیون در عمق خانه­هاست و مخاطب می­خواهد در برابر آن بیارمد. بُرد از آن کسی است که شیرین سخن و انرژی بخش باشد.

۷٫ تقویت روحیه­ ی کار، کار گروهی و قانون­گرایی

یکی از ضعف­ های بزرگ در سبک اندیشه­ای و رفتاری ما، عدم بلوغ فکری در زندگی صحیح اجتماعی و گروهی است. اینکه افراد بتوانند در کنار هم کارگروهی انجام دهند و خود را سازماندهی کنند، نیازمند سلسله بلوغ­ هایی در سبک اندیشه است. احترام به فکر دیگری، اعتماد به عمل و تخصص دیگران و داشتن انگیزه­ی کافی برای التزام به گروه، از جمله عناصر غایب در سبک اندیشه­ ی ما هستند. به عکس غلبه دادن فهم خود، برتر دانستن عمل خود و ملتزم نبودن به قرارهای گروهی از جمله بی­ بضاعتی­ های رفتاری ماست. از رسالت­ های مهم هنرمندان نمایاندن ضرورت و زیبایی کار و تلاش و پایبندی به قانون و مهارت کارِگروهی است.

این خوب است که در برنامه­ های نمایشی، ضرورت قانون­گرایی و توصیه به کار گروهی را سرلوحه قرار دهیم. اما مهمتر و بهتر این است که زیرساخت انسان­شناختی مهارت کارگروهی را توضیح دهیم و بگوییم انسان­ها در این شرایط  از سبک اندیشه می­توانند قانونگرا یا ملتزم به کارگروهی باشند. متاسفانه فهرست رذایل و فضائل اخلاقی که ما می­شناسیم خیلی شامل فضیلت کار گروهی و قانون گرایی نمی­شود. دروغ بد است، عدالت خوب است و… جا را برای سایر مسائل اجتماعی و گروهی، تنگ کرده­اند. گویا اخلاق کارگروهی و قانون گرایی بخش تحمیلی اخلاق و زائدند!

مطابق انچه گفته شد در سیما چند اشتباه وجود دارد: اینکه معمولا سیما در  برنامه های نمایشی خود برای انتقال پیام به مخاطب به موضوعی درون­پردازانه می­پردازد (اشتباه اول) و سعی نمی­کند با توصیه­ی راه حل­های زمینه­ای(Contextual) به حل مشکل نمی­پردازد (اشتباه دوم) گاه با باز گردندان افراد به روال طبیعی زندگی مشکله موجودحل می­شود. مثلا لازم نیست به جوانان مرتب بگوییم (گول ظواهر را نخورید! در دام عاشقی نیافتید! مراقب دام­ها باشید و…) بلکه اگر بگوییم: خودت را جمع کن و برو بچسب به زندگی و کار و تلاش (در برابر بیکاری و بیعاری) آن مشکلات به طور زمینه­ ای رفع می­شود.همه می­دانیم افراد سالم هم در بیکاری و بی عاری، لوس و بیهوده می­شوند و در دامهای گوناگون می­افتند.

۸٫توجّه دادن مخاطب به ارزش و ضرورت خلاقیت، سرعت و ابتکار عمل

امروزه خلاقیت (به معنای توان خلق ایده­ی نو)، در جامعه­ ی اسلامی، یک ضرورت گسترده است.خلاقیت در دنیای امروز حافظ هویت ملی و دینی ما است. چرا که اگر در رقابت­های خلاقانه از دیگران عقب بیافتیم، سخت به مصرف محصولات سخت و نرم دیگران مبتلا می­شویم و این باعث می­شود با مصرف کالای علمی ، فرهنگی و کالای سخت افزاری که همه حامل فرهنگ­اند، به شدت مورد هجوم و تهاجم قرار گیریم. تعامل و داد و ستد معنوی و مادی میان تمدّن­ ها همواره زیباترین و باشکوه­ ترین رفتار های تمدّنی است.اما نکته اینجاست که حتی در حوزه ­ی مزیت نسبی نیز، آن قدر پیوست وجود دارد و آن­قدر روش و راهکار و گونه ی نوآمد وجود دارد که داستان خلاقیت را بی زوال می­کند .

سبک اندیشه­ ی ما اندک اندک در دهه ی اخیر، در حال مانوس شدن با این معنا است که دین­داری با اقتدار در مدیریت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی نه فقط منافات ندارد، بلکه این دو، از هم زاده می­شوند.

خلاقیت نیز از جمله مفاهیم و فرآیندهایی است که در سبک اندیشه­ ی ما به درستی تعریف نشده و هنوز عضو خانواده­ی فکری و سبک اندیشه­ی ما نشده است. در برنامه­ های نمایشی حتماً باید انگیزه خلاقیت را در مخاطب تقویت کنیم و فلسفه­ ی خلاقیت و ضرورت خلاقیت­ ورزی را در برابر او به نمایش بگذاریم.

۹٫ تاکید به اهمیت علم، علم اندوزی، علم افزار ها، دانش­ گستری

دین ما و ملیت ما به خلاف خود ما! ارزش بسیار فاخری را برای علم و عالم و تعیلم و تعلم قائل است. اگر منابع و ادله­ ی اسلامی را ضمن اجتهاد و تفقه بررسی کنیم  حاصل آن این خواهد شد:

«هیچ علم، مهارت و هنری نباید وجود داشته باشد، مگر اینکه ما مسلمانان یا آن را بیشتر و بهتر می­دانیم یا در حال آموختن و بهبود بخشی آن هستیم ولاغیر»

اگر یک لحظه از این راهبرد دور افتیم، خسارت کرده­ایم. علم اندوزی آن­قدر مهم است که چاپلوسی کردن شاگرد از استاد ( برای اینکه به او علمی را یاد دهد) امری نکوهیده نیست.[۵] ایران و جهان اسلام فقط و فقط با علم انبوه و گسترده و تمدّن­ساز و عمل صالح و پاک می­تواند اعتلاء و عزت پیدا کند تا بتواند خادم خوبی برای بشریت و فضیلت باشد. ادعاهای بدون علم و گنده گویی به دنیا فقط ریل گذاری یک تمدّن به سوی گورستان خود است. چقدر برای مسلمانان زشت است که مؤسّسات آموزش و پژوهشی­ای در دنیا باشد که از مراکز علمی ایشان تواناتر باشد. چقدر برای ما زشت و باعث سرشکستگی است که امکانات کتابخانه­ها­ی ما کمتر و ضعیف­تر از میانگین جهانی باشد.  چقدر اندوهبار است که سیستم آموزشی ما علم را به تست کنکور بدل کرده است!!

 ضروری است صدها فیلم و سریال با این مضامین نوشته شود که در آن خیلی از امور فدای تحصیل علم و تولید آن می­شود. گو اینکه اکثر عالمان دین و عالمان اکثر علوم با فدا کردن و گذشت از خیلی لذات و با تحمل سختی­های جانکاه به قله­ های علم نایل شده­اند![۶] این ها نیازمند پژوهش های برنامه­ای تخصّصی و فراوان است.

 صدها و صدها ازاین علم اندوزان در تاریخ ما و در اینکه ما وجود دارد. اما اهمیت علم اندوزی در برنامه های نمایشی ما ، مانند کودکی یتیم است که سرپرست و مدافعی ندارد.

فرآوری علم افزارها، مانند وارد کردن کتاب­ها، اساتید و نرم افزارها از کشورها و مناطق دور، جمع آوری کتاب، ساختن مراکز آموزشی پژوهشی کوچک و بسیار بزرگ، تعلیم و تعلم در شرایط سخت، ابتکار در آموزش و تعلیم و تعلم، کشفیات علمی، ساختن سرگذشت عالمان و علم اندوزان، مشخصاً با هدف ترویج و انگیختن علم اندوزی (و نه روایت کردن آشفته و سردرگم و شاعرانه شده­ی افراد) و مسائلی از این دست در تولید برنامه­های نمایشی می­تواند خیلی مفید باشد.

۱۰٫ تعادل در توجّه به دنیا و آخرت و توجّه به درهم تنیدیگی ماده و معنا

سبک اندیشه­ ی ما اندک اندک در ده­های اخیر، در حال مانوس شدن با این معنا است که دین­داری با اقتدار در مدیریت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و… نه فقط منافات ندارد، بلکه این دو، از هم زاده می­شوند. دینداری مقتدرانه، داشتن و زاهد بودن و برای آخرت صرف کردن، ادراک معنویت و معنای قدسی از لذت مادی، تسخیر طبیعت و عالم ماده به نفع عزت و فضیلت و… از جمله تألیفات مبارک ادراکی و فرهنگی ما در سبک اندیشه­ ی متاخر ما است.

 اما مسأله به همین­جا ختم نمی­شود. بالاتر از این تالیف ادراکی، داشتن ادراک و توضیح عالم شناختی و خداشناختی این مسأله است. اتفاقاً قرآن هزار سال است که می­گوید: هستی در حال عشقبازی با خداوند است (یسبح لله ما فی السموات و الارض) مدیدی است که خداوند درهای تلاش را به روی ما برای ورود به کاخ عزت گشوده است. اما این ما بودیم که با باورهای کج و شکسته بسته آن­ها را فهم نکرده بودیم. توجّه عالمانه و حکیمانه و مدبرانه به شؤون چند ضلعی زندگی در عصر فراصنعت، البته حرکت و حفظ اعتدال روی لبه­ی تیز و باریک دنیا و آخرت دقّت­های خود را می­طلبد. حفظ تعادل میان کسب دنیا برای آخرت و دست از تجارت و کسب کشیدن برای عبادت در تمام فصول حیات فردی و اجتماعی دشوار است. درک در هم­تنیدگی دنیا و آخرت هم قدری تلاش و توفیق می­خواهد (قرآن کریم مؤمنانی که در تدبیر دنیا از یاد خدا و نماز غافل نمی­شوند را ستوده است[۷])

نمایش و آموزش این مسائل در هنرهای نمایشی، هنر می­خواهد. تعلیم درک هستی شناختی آن و نگاه توحیدی داشتن به آن از طرفی و ترغیب مخاطب برای کسب روزی حلال و اتفاقا ثروت بسیار اما به شرط لا اله­ الا ­الله و ولایت امام و برای خدمت و انفاق و کارگشایی، کاری هنرمندانه است. در سنت تجارت بازار  مسلمانان  هم آموزه­های فاخر و هم تجارب ارزنده ای وجود دارد. بازار مدینه در دوران پیامبر، اینکه سود گرفتن بیش از مخارج روزانه را روا نمی­داشتند و در کنار هم عاشقانه تجارت و تولید داشتند و سود را در بخشش می­دانستند و… بازار مدینه النبی (ص) از جمله تجارب مفید مسلمانان است. امروز نیز کم نیستند افراد خیّری که در کار تجاری خود موفقند و باغ پر بار و میوه­ی خود را برای انفاق می­خواهند و برای خود به اندک، قناعت می­کنند. الگوسازی در درک این معنا بسیار ضروری است. وجه دیگر این مطلب این است که نوعی توان خوانش و قرائت هستی را به او بدهیم که بتواند از عناصر دنیا و آخرت، فضائل اخلاقی را بخواند .خوانش زیبایی­ شناختی آخرت از متن دنیا و دیدن لبخند خداوند در تمام هستی، التذاذ خداجویانه از لذت و ترک لذت، داشتن و زاهد بودن را تسهیل می­کند.

زیبایی­ شناسی، همسایه­ ی دیوار به دیوار عرفان است. اما دانش و نگرشی که ما در جمع میان زهد و  ثروت توانا می­کند، محدود به خوانش زیبایی­ شناختی به معنای کما بیش فهم شده ­ی آن نیست و شامل عبرت آموزی از عالم، مکاشفه­ی بهشت و دوزخ، بیم و امید و نوید و .. هم می­شود. سمباده­ی تزکیه­ی نفس و تازیانه­ی سلوک و چشم عبرت آموز می­خواهد.مثلاً آب داغ، شوینده­ی خوبی است. اما یادآور سوزانی جهنم هم هست. جنازه­ ها در علم تشریح افزار خوبی برای فراگیری اندام­ شناسی­اند اما یادآور مرگ هم هستند. متاسفانه بسیار می­شود که وقتی می­خواهیم از حوزه الفبای مکتوب به خوانش پدیده­ های دنیا برویم به غباوت و لکنت می­افتیم. نهایت اینکه در درک زیبایی­شناختی خلاصه می­شویم یا صرفاً به بیم­ها و عبرت های هراس انگیز رو می­آوریم. باید علم نشانه­ شناسی خود را گسترش دهیم و متوجه باشیم که خداوند همواره به یک کرشمه چند کار می­کند و با یک آیه صدها مفهوم را با اهل فهم در میان می­گذارد….

آنچه در این دفتر و مقال آمد، فقط درآمدی از مباحث بسیار است. امید داریم که بیان این موارد آغازی برای ورود همه منتقدان و نخبگان برای بهبود محتواهای برنامه های نمایشی سیما و حتی آثار سینمایی باشد.

پانوشت­ها:

[۱ مانندفیلم سینمایی: بانوی زیبای من(۱۹۶۴)

[۲] . البته توجّه داریم اظهار مذلت و خوف و ضعف در برابر خدای متعال مشمول این نوع گفتار و توصیه نیست.اظهار خوف و ضعف و عبودیت در برابر خداوند دقیقا موجب شجاعت بی نهایت ،پادشاهی عظیم و عزت است.

[۳ چون قصه های جزیره (۱۹۸۹)، پزشک دهکده (۱۹۸۸) پرستاران ( ۲۰۰۸، ۴۹۴ قسمت)، سینمایی هایی چون بانوی زیبای من (۱۹۶۴) اشکها و لبخندها (۱۹۶۵) من نفرت انگیز (۲۰۱۳) و .. نمونه آثاری هستند که مطالب خود را با انرژی بخشی و شادمان سازی به مخاطب ارایه نموده­اند. در حالی که هر یک این آثار می­توانستند با زبانی پریشان (از نظر ژانر، دیالوگ، شخصیت، داستان، نورپردازی و شیوه­ی بیانی سینماتیک و دراماتیک) تلخ و سیاه بگویند در واقع انتخاب درست ژانر هنر دیگری است که هنرمند باید بسته به زمینه مخاطب و هدایت او در تعامل با محتوا و نحوه­ی گویش برگزیند. در مقابل آثاری چون پاییز صحرا (۱۳۶۴)  پدرسالار(۱۳۷۴) زمانه (۱۹۴۱) معصومیت از دست رفته (۱۳۸۱) ودیگر آثار چون  نوبت عاشقی (۱۳۹۶) و… از جمله آثاری هستند که همین مضمون و محتوا را بخوبی می­توانستند با زبان خوش به مخاطب بگویند. البته بگذریم از اثار سیاه نمایی چون جدایی نادر از سیمین(۱۳۸۹) و در باره الی (۱۳۸۷) که نمی­توانم با وجود صدها فیلم خوب، آن­ها را اثری فاخر و حتی خوب یا واجد حسن انگیزه ساخت، بدانم.

[۴] .مگر جایی که چاره دیگری نداریم و البته به جز پاره­ای از فیلم­های مسموم و به عمد تلخ شده که بر علیه ایران و اسلام عزیز، توسط عده­ای نادان و ساده لوح ساخته شده است.

[۵] قال علی (ع): لیس من اخلاقِ المومن الملقُ و …الّا فی طلب العلم. تملق و چاپلوسی و .. از اخلاق مومن نیست، جز در تحصیل علم. (بحار ج۷۵ص۴۵)

[۶]  علمای بزرگ و طراز اول حوزه های علمیه و دانشگاه  در طول چند سده ای که از شکل گیری حوزه ها  دانشگاه­ها می گذرد، هم خود در کسب علم و دانش همت عالی به خرج می دادند و هم تلاش می کردند طلاب جوان و دانشجویان را در این مسیر هدایت نمایند. در این مکتب، آیین دانش اندوزی و تولید علمی به جویندگان علم آموخته می شد، بگونه ای که در موارد بسیاری، طلاب برای استفاده از محضر یک عالم مرارتهای بسیاری را تحمل می نمودند، تا بتوانند درس آن عالم را درک نموده و از وی استفاده کنند. اهتمام بزرگان دین به کسب علم و ترغیب دیگران به علم آموزی، چه با گفتار و چه با عمل، بحدی بوده است که حتی در سخت ترین شرایط نیز حاضر به ترک تحصیل و تدریس خویش نمی بودند.برخی از بزرگان نمونه‌هایی از فشار زندگی و عدم‌ توانایی مالی خود  را این‌گونه شرح می‌دادند:«زمانی‌ در حجره‌ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان‌ زندگی می‌کردیم.بسیاری از روزها نه چای داشتیم، نه نفت و قند،برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی‌ توالت‌های مدرسه استفاده می‌کردم.در روزهای جمعه به‌ یکی از مساجد دورافتاده اصفهان می‌رفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درس‌های یک هفته را دوره می‌کردم. در مدت دوازده ساعتی که یک‌سره آن‌جا مطالعه می‌کردم‌ غذای من فقط مقداری دانه ذرت برشته بود.چیز دیگری‌ نداشتم» (زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی)…

نمونه دیگر: با جان کندن درس خواندیم، شما آقا قدر این اوضاع را بدانید آن زمان که ما در مدرسه مروی تهران بودیم یک زیلویی کف مدرسه پهن بود که با زمین یکی شده بود(بیانات آیت الله حسن زاده آملی)

[۷] رِ‌جَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَ‌هٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ‌ اللَّـهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ  یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ‌ ﴿٣٧ نور﴾

 حمید رجایی