نسخه نمایشی (ش.ش / رسا.ش)
نسخه نمایشی (ش.ش/ رسا.ش) هر گونه افزار و شیوه بیانی است به شرط آنکه به وسیله نمایش باشد. مانند تاتر، فیلم سینمایی، مستند و امثال آن.
مثلاً بیان اینکه یک نفر چگونه علی رغم اینکه خود زخمی دزدیده شدن مالش است دزدی میکند و با تمام وجود دزد را مذمت میکند، در فیلم سینمایی دوچرخه دزد ها یا دزد دوچرخه، نمایشی شده است:
“کارگر بیکاری بهنام «آنتونیو» (ماجورانی) سرانجام بهعنوان اعلانچسبان استخدام میشود. وی مجبور است برای اینکه در این شغل تایید شود، دوچرخهای را به همراه داشته باشد تا بوسیله آن پوسترها در سطح شهر نصب نماید. از اینرو با توجه به تهیدستی خانوادهاش، با پول ملحفههای تخت خواب خانه که میفروشد و دوچرخه قدیمی خود را که گرو بانک است، آزاد میکن و سر کار میرود. اما پس از چند روز کار، دزدی دوچرخه آنتونیو را در هنگام کار کردن وی میدزدد و آنتونیو مجبور است برای اینکه شغلش را از دست ندهد، هرچه سریعتر دوچرخهاش را پیدا کند. از اینرو از روز بعد از دزدیدهشدن دوچرخه، با کمک پسر کوچک و دوستانش، به امید یافتن دوچرخه در شهر جستجو میکنند. پس از چند ساعت آنتونیو دزد دوچرخه را در خیابانی میبیند و به دنبال او میفتد؛ ولی دزد از دست او فرار میکند. پس از آن، او همهجا رد او را میگیرد و در نهایت موفق به، بهدامانداختن وی در محله او میشود. ولی وقتی پلیس را خبر میکند، با توجه به اینکه همه افراد آن محل از دزد دفاع میکنند و پلیس موفق به پیدا کردن دوچرخه نمیشود، آنتونیو با بیاحترامی مجبور به ترک آنجا میشود.مدتی بعد، آنتونیو یک دوچرخه که کنار خیابان پارک شده میبیند؛ ما در فکریم که او میخواهد چکار کند. وی ابتدا پسر خود را با اتوبوس یه محل دیگر میفرستد؛ ولی پسر کمی دورتر میایستد و اورا تماشا میکند؛ و جلوی چشم او، آنتونی آن دوچرخه را سرقت میکند! گویی این آخرین انتخاب او بوده؛ ولی سپس با بدشانسی فراوان توسط عدهٔ زیادی از مردم به دام انداخته میشود. آنها وقتی پسر کوچک او را میبینند، پلیس را خبر نمیکنند و او را رها یکنند؛ در حالی که برای اولین بار در فیلم اشک میریزد. پدر دست پسر را میگیرد، و هردو با هم در خیابان به راه می افتند.” منبع
بیان “نحوه تعامل افراد کم سواد یا نا اشنا با پدیده ای تازه (اتوبوس، تلویزیون و…) یا یک اندیشه جدید” در فیلم هایی نظیر اتوبوس، کت سفید، پدرسالار و…
بیان “بی فایدگی آه و آرزوی اینکه جای دیگری باشیم و توصیه به اینکه هر جا هستی خوب باش و به دیگران محبت کن” در فیلم افسانه ی آه.
توضیح روان شناختی “چگونگی عملکرد عقده در تولید بزه و جنایت در ساختار گناه و مکافات” در قالب داستان فیلم؛ در فیلم روانی (Psycho)
توضیح ابعاد خطر آفرین قدرت خلاقه ی انسان از راه تحقق تصورات در عالم خارج بوسیله اختراعات، در داستان فیلم کره .
توصیف و توصیه به اینکه سانسور در سینما بی معنا است (نسخه ی شیطانی) در داستان فیلم سینما پارادیزو .
توصیف یک فرد نابغه با ذهن و روانگسیخته و توصیه به راهکاری برای کنار آمدن با آن در داستان فیلم ذهن زیبا.
توصیف یک فرد پاک و ناخودخواه و اما عاشق خدواند و روایی ملاقات غیر معصوم با روح القدس (نسخه نادرست) در داستان فیلم آوای برنادت.
توصیف امکان پاک شدن انسان در پرتو عشق و ایثار در فیلمهای بسیار از جمله فیلم اخراجی ها.
توصیف و توصیه به راه انسان شدن و اشاره به روحانی مطلوب برای جامعه در داستان فیلم طلا و مس و زیر نور ماه .
طلا و مس: آسيد رضا (بهروز شعيبي)، روحاني جواني است که به همراه همسرش- زهرا سادات( نگار جواهريان)- و دو فرزند خردسالش به تهران مي آيد تا در يک کلاس اخلاق شرکت کند. آن دو مي خواهند زندگي آرام و ساده شان را با تمام مشکلات موجود در تهران آغاز کنند که بيماري زهرا سادات شدت مي گيرد و سيدرضا ناگزيربه بستري کردن او در بيمارستان مي شود. زهرا سادات به بيماري ام.اس مبتلا شده است؛ اما اين تنها مشکل سيدرضا نيست. او بايد از اين پس هم به کارهاي تحصيلش در حوزه بپردازد و هم اين که کارهاي خانه را بر عهده بگيرد.
او با نزديک شدن به دو فرزندش و نيز با هر زحمتي که هست، خود را به شرايط موجود عادت مي دهد. سيدرضا براي تأمين هزينه هاي زندگي ناگزير مي شود که حتي به قالي بافي نيز روي بياورد. زهرا سادات پس از اندکي بهبودي به خانه باز مي گردد. اما ديگر توان ايستادن روي پاهايش را ندارد. همين موضوع زهراسادات را تا مرز فروپاشي ذهني پيش مي برد؛ به طوري که کشمکش ها و جدال هايي ميان او و سيدرضا پيش مي آيد. حتي زهرا سادات پيشنهاد مي کند که سيدرضا زن دوم اختيار کند. اما در پايان سيدرضا نمي پذيرد و بودن در کنار زهراسادات را ترجيح مي دهد؛ اين در حالي است که چشمان سيدرضا در اثر فشار کار مداوم روز به روز ضعيف تر مي شود. اما او کماکان به آينده زندگي ساده اش اميدوار است.
زیر نور ماه: داستان این فیلم درباره طلبهای به نام سید حسن است که معتقد است چون مانند پدربزرگش میان مردم نیست و نفسش تاثیری ندارد نمیتواند لباس روحانیت را بپوشد و تنها برای دلخوشی خانواده اش چنین میکند. روزی که لباس روحانیت را میخرد در مترو پسرکی لباس او را میدزدد. جستجوی او برای لباس موجب آشنایی او با بی خانمانان زیر پل رسالت میشود. او سرانجام همه کتابهایش را میفروشد تا بتواند به آنها کمک کند. خواهر آن کودک نیز یک زن خیابانی است که اقدام به خودکشی میکند. سید حسن او را به بیمارستان میرساند. روزی که طلاب از دست استادشان ملبس میشوند سیدحسن لباس روحانیت را از زن خیابانی پس میگیرد.
Visits: 78